زنگ رنگ

محمدشباب گلچین

یک مکان

چند قاب از مدرسه‌های تالش

کم‌اند عکس‌های مدرسه‌ای که آدم بعد از دیدن‌شان هوس مدرسه‌رفتن بکند، هوس این‌که صبح از رخت‌خواب گرم بیاید بیرون، کیف بردارد و با بچه‌های همسایه راه بیفتد؛ نه ترسان و محتاط از کنار خیابان شلوغ، یا تنگ و چپیده توی سرویس یا کلافه و بی‌حوصله پشت ترافیک. نه این‌طوری. با چکمه‌های رنگی راه بیفتد وسط دار و درخت، شلپ‌شلوپ بدود توی گل‌وشل، جیغ بکشد و مرغ و خروس و غاز و اردک و گاو و گوسفند را بتاراند. بعد عرق‌ریزان با گونه‌های گل‌انداخته برسد مدرسه. نه آن ساختمان مکعب‌مستطیل آجری وسط حیاط آسفالت، نه آن راهروهای کم‌نور با گلدان‌های گل و درخت مصنوعی، نه آن کلاس‌های خاکستری با پنجره‌های بسته‌ی میله‌پوش. آن‌جا نه. کلبه‌ای چوبی یا گلی با سقف شیروانی که طبیعت، همراه چکمه‌های گلی، پشت مرزهایش جا نمی‌مانَد؛ شاخه‌های درخت و ساقه‌های علف از درزها و حفره‌ها داخل می‌شوند، ذره‌های شناور مه در هوا میان معلم و شاگرد می‌ایستند و حیاط تکه‌ای از حیات جاریِ طبیعت است با درخت‌ها و پرنده‌ها و جوی‌هایش. هوا سرد است؟ هیزم می‌سوزانیم، هوا گرم است؟ پنجره را رو به نسیم کوهستان بازمی‌کنیم. هوا خوب است؟ هوا بی‌نقص‌و‌نظیر است؟ چرا خودمان را در کلاس حبس کنیم؟ چرا تخته را و نیمکت‌ها را نبریم بیرون، نگذاریم بین آن دوتا درخت؟ که معلم بگوید: «محکم‌تر جواب بدهید. صدای شرشر آب بلند است.» که زنگ تفریح راه دور نروید. و زنگ آخر، از روی همان پرچین پشت‌سر، بپرید و بروید خانه‌هایتان.

کم‌اند عکس‌هایی که آدم بعد از دیدن‌شان هوس مدرسه‌رفتن کند و عکس‌های محمدشباب‌گلچین از مدرسه‌های طالش جزو همین عکس‌هاست.

48-ZangeRang-Khaam
48-ZangeRang-Khaaam

ادامه‌ی این مجموعه‌عکس را می‌توانید در شماره‌ی چهل‌وهشتم، مهر ۹۳ ببینید.

۴ دیدگاه در پاسخ به «زنگِ رنگ»

  1. رُحَما نقویان -

    کم اند آدم هایی که سراغ این بچه ها بروند ، و یقیناً چنین معلم هایی کم از فرشته ندارند..
    فرشته ای که استعداد فرشته کوچولو های امروز و آدم های بزرگ فردا را کشف می کند، در مدرسه ای که هیچ شباهتی به مدرسه های امروز ندارد.