در جست‌وجوی داستان به یادماندنی

کوروش شیشه‌گران/ فیگور - ۱۳۸۴

کارگاه رمان

قسمت ششم: کشمکش و انواع آن

در صفحه‌ی کارگاه رمان که از آغاز تابستان شروع شده، محمدحسن شهسواری، نویسنده‌ی رمان‌های «شب ممکن» و «پاگرد» و مدرس رمان‌نویسی، علاقه‌مندان به نوشتن را به زبانی ساده با اصول و مراحل نگارش رمان آشنا می‌کند.

شصت‌ساله‌ايد. تا به حال شش رمان چاپ کرده‌ايد. در يک مهماني شلوغ مي‌بينيد يک آقا يا خانم محترم جلو مي‌آيد كه معلوم است زياد اهل حرف‌زدن در جمع نيست و همه‌ي نيرويش را جمع کرده تا بتواند جمله‌اي به شما بگويد. مي‌گويد با شخصيت يکي از رمان‌هاي شما زندگي کرده و بعد زبانش باز مي‌شود، به جزئيات صحنه‌هايي از رمان شما اشاره مي‌کند که بيست‌سال پيش چاپ کرده‌ايد. نه. بگذاريد از خيلي قبل‌تر شروع کنم.

حتما به رمان‌هايي برخورده‌ايد که شخصيت‌هايشان دغدغه‌هاي عميق و بزرگي دارند، و در ‌سرتاسرِ آن حرف‌هاي سطح بالايي زده مي‌شود اما هنگام خواندن‌شان حوصله‌تان سرمي‌رود و با خودتان مي‌گوييد اصلا چرا اين داستان جلو نمي‌رود. آيا شما آدم سطحي‌اي هستيد؟ نه واقعا.

حالت عکس هم هست. رماني را تند و چالاک مي‌خوانيد. موقع خواندنش هم حس خوبي داريد و با همين حس هم به پايانش مي‌بريد. اما بعد از خواندن، مي‌اندازيدش کنار و به احتمال زياد تا آخر عمر، نه‌تنها ديگر سراغش نمي‌رويد بلکه بعد از مدتي اصلا يادتان مي‌رود چنين کتابي هم خوانده‌ايد.
معلوم است که هيچ کدام از اين دو حالت کامل نيست و حتما حالت سومي هم داريم. چه ‌چيزي باعث مي‌شود حالت سوم، اين اتفاق فرخنده بيفتد؟ يعني اين‌که هم رماني خواندني را تمام کرده باشيم و هم، هر از چندي دل‌مان براي آن رمان و شخصيت‌هايش تنگ شود. بخش مهمي از اين ماجرا به کشمکش دراماتيک شخصيت‌ها در دو حوزه‌ي فرم و محتوا برمي‌گردد.

نياز، ميل، مانع، کشمکش
هر عملِ هر موجود زنده براي برآوردن يک يا چند نياز است. پس اگر بگوييم انسان موجودي نيازمند است، حرف نامربوطي نزده‌ايم. بلافاصله بعد از احساس نياز به چيزي، ميل به برآوردن آن پيدا مي‌شود. اگر شما به‌محض آن‌که ميل به برآوردنِ نيازي داشتيد، موفق مي‌شديد آن را برآورده کنيد، خب، ‌خيلي آدم خوش‌بختي بوديد. اما مي‌دانيم در بسياري از موارد اين چنين نيست. دربرابر بسياري از اميال ما، مانع وجود دارد. يعني عواملي که نمي‌گذارند اميال ما محقق و نيازهاي ما برآورده شوند. کشمکش درست همين‌جا سروکله‌اش پيدا مي‌شود. زماني که مي‌خواهيم از موانع بگذريم تا به اميال‌مان برسيم. به عبارت دیگر کشکمش یعنی برخورد اميال با موانع.

اگر شماره‌ي گذشته‌ي کارگاه رمان را خوانده باشيد (كه بهتر است خوانده باشيد)، حتما يادتان هست آن مطلب با اصل چهارم ريتم و تمپو در داستان تمام شد. بر طبق این اصل کشمکش بيروني تمپو را تند و کشمکش دروني، تمپو را کند مي‌کند.

طبيعي ا‌ست که در اين شماره به کشمکش و انواع آن در داستان بپردازيم. کتاب‌هاي مختلف داستان‌نويسي و فيلم‌نامه‌نويسي انواع مختلفي از کشمکش را برشمرده‌اند. اما چون من در اين بخش، کشمکش را مفهومي ذيل فرم (ريتم و تمپو) مي‌دانم، تقسيم‌بندي زير را در اين زمينه کاربردي‌تر مي‌دانم.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی پنجاهم، آذر ۹۳ ببینید.