نمایشگاه جهانی بر پایهی ایدهای شکل گرفت که بعدها نام «جهانیشدن» بر آن نهاده شد. جهانیشدن ملیتها و اقوام با آداب و رسوم متفاوت و متضاد. ابتدا انگلستان بود که در ۱۸۵۱ میلادی (۱۲۳۰ ه.ش) سعی کرد از مستعمرات خود نمایشگاهی ترتیب دهد. بنابراین محوطهای وسیع در لندن به آن اختصاص یافت و بنای یادبودی مشهور به کریستالپالاس در آن ساخته شد. در این نمایشگاه از زرافه های سودان و نوبیا تا فیلهای هندی و منسوجات کشمیری و لعلهای بدخشان و الماسهای کیپ، همه و همه آمده بودند تا در چشم بانوان انگلندی بنشینند. یکیدوسال بعد هم فرانسه به تقلید، چنین کرد و چون نمایشگاه جهانی پاریس به دور چندم خود رسید، محوطهای بزرگ مقابل رودخانهی سن برای ساختن غرفهها و بناهای هر کشور تدارک دیده شد و کمی بعد برج ایفل به عنوان نماد نمایشگاه جهانی، در انتهای این محوطه سربرآورد.
برای ایرانیان که از همان آغاز قرن نوزدهم بر تعداد مسافرتهایشان به اروپا افزوده بودند، اکسپوزیسیون یا همان نمایشگاه جهانی، اتفاق چشمگیری بود که به جز تنوع ملتها و فرهنگها، ناگهان دستاوردهای انقلاب صنعتی را نیز پیش رویشان گذاشت. امااز آنجا که چنین مسافرتهایی برای اکثریت مردم امکانپذیر نبود، این روزنامهها و نشریات فارسیزبان بودند که میتوانستند با ترجمه و انتشار گزارشهای فرنگی اکسپوزیسیون، اخبار و تصاویر آن را به چشم ایرانیان برسانند. در این فضا پوشش خبری نمایشگاه بینالمللی، فکر نوآورانه و مدرنی بود که در ۱۲۷۹ شمسی،روزنامهی پرورش آن را عملی کرد. پرورش که در قاهره منتشر میشد، روزنامهای نوگرا و روشنگر بود و مطالبش در جهت تنویر افکار عمومی ایرانیان تهیه میشد.در همین راستا بود که عبدالحسینخان کاشانی، برادر مدیرمسؤول نشریه، بهعنوان خبرنگار عازم اروپا شد و از نمایشگاه جهانی پاریس در سال۱۹۰۰ برای روزنامه گزارش نوشت. متنی که در ادامه میخوانید، بخشی از گزارشهای اوست.
از سال ۱۸۹۳ تا بهحال ديگر اكسپوزيسيون در اروپ و آمريكا نشده و اين اكسپوزيسيون عمومي۱۹۰۰ فرانسه عليالتحقيق از جهت قشنگي و عمارت و وسعت اراضي و آراستگي بر تمام نمايشگاههاي قبل مزيت دارد. محوطهی عمارات اين اكسپوزيسيون چهارصدوهفتاد جريب زمين است و در جنب آن سيصد جريب زمين ديگر است براي نمايشگاه ماشينآلات و اسبابهاي راهآهن و دوچرخه و غيره.
امروز صبح پس از اندكي استراحت با وجود خستگي به اكسپوزيسيون رفتم. فكري هستم از اين تماشاخانهي عبرت و حيرت چه بنويسم و از كدام عمارت و بناي آن تمجيد و تعريف كنم. و اگر تعريف ميكنم به كدام بيان شافي و شرح كافي توضيح نمايم كه خوانندگانِ پرورش بفهمند كه من چه ميگويم و چه ديدهام. و از يكدفعه ملاقات چطور ميشود اينهمه عجايب و صنايع و بدايع را بيان كرد. و از آن، آن را به فراموشخانه تشبيه كردهام كه شخص چون داخل آن و تماشاي درون كرد، چون خارج شود، هرچه از او بپرسند جواب ندهد و همه گنگ و لال باشد. همينقدر به شما ميگويم كه ساعت هشت صبح داخل اكسپوزيسيون شدم به اين اميد كه يكساعت قبل از ظهر بيرون بيايم. اول داخلِ عمارتِ صنايع نفيسه يعني پردههاي نقاشی كارِ استادان فرانسه و ساير ملل شدم. وقتي نگاه به ساعت كردم ديدم سه از ظهر گذشته و سرم گيج ميخورد و هنوز درست تمام اين عمارت را نديدهام و به هر اطاقي كه وارد شده، چشم انداخته و گذشتهام. در اين عمارت هر دولتي شركت كرده، پردههاي نقاشی كارِ ملت خودشان را در آن آورده آويزان كردهاند، حتي از صرب و بلغار نيز يكي دو اطاق پردههاي نقاشي بود ولي هزار افسوس كه از ايران نديدم يا شايد بهواسطهی بزرگي عمارت نتوانستم ببينم ولي خيلي گردش كردم اطاقي مخصوص آن نيافتم. اين عمارت به قدر يكونيم باغ ازبكيه[۱] و يكونيم ميدان مشق طهران ميشود و دوطبقه دارد. طبقهی اولش هنوز پر نشده بعضي جاهايش خالي است و معلوم است هنوز كامل نشده و بايد پردههاي نقاشي از اطراف براي آن حاضر نمايند. وسط اين عمارت كه ما صحن گوييم، تمام مجسمه است با انواع و اشكال مختلف از اسب و آدم و شتر و گاو و غيره و بعضي مجسمههاي اشخاص بزرگ، و سقف آن تمام شيشه است كه تنگههاي آهن را مانند درهاي شيشه مشبك كرده و شيشه انداختهاند. به نظرم ارتفاع اين گنبد صدوبيست ذرع آمد و خيلي بلند است و انسان مبهوت ميشود كه چه نوع اين عمارت را بالا برده و سقف زدهاند. اين عمارت را در ظرف پنج شش ساعت تمام كردم لكن ممكن نشد كه از روي دقت و بصيرت نقاشيهاي آن را تمام كنم و براي مطالعهكنندگان روزنامهی پرورش بنگارم زيرا خوش ندارم كه چيزي را واهي بنويسم.
ادامهی این روايت را میتوانید در شمارهی پنجاهوچهارم، ارديبهشت ۹۴ ببینید.