اندكي از بسيار او را هرگز نخواهم توانست بنويسم

تصویر رنگ‌آمیزی شده‌ی غرفه‌ی ایران در نمایشگاه جهانی ۱۸۸۹ پاریس

ویژه نمایشگاه

گزارش ناصرالدین‌شاه از نمایشگاه جهانی پاریس ۱۸۸۹

نمایشگاه‌ یا اکسپوزیسیون جهانی آن‌قدر رویداد جذابی بود که برخی از عالی‌رتبه‌ترین مقامات کشورها با امکانات آن‌روز دنیا، زحمت پیمودن راه‌های طولانی را بر خود هموار می‌کردند و در آن‌ها حاضر می‌شدند. ناصرالدین‌شاه نیز بعد از این‌که پایش به فرنگ باز شد، از مشتریان پروپاقرص این نمایشگاه‌ها بود و روایت‌های جذابی از حضورش در نمایشگاه پاریس وجود دارد اما شاید یکی از بکرترین آن‌ها روایتی باشد که بر پشت یکی از قرآن‌های کتاب‌خانه‌ی سلطنتی نگاشته است. ظاهرا در غرفه‌ی هندوستان چشم شاه به قرآنی می‌خورد که خارج از ویترین قرار داده شده و بازدیدکنندگان از هر قشر و ملیتی بدون توجه به آن از مقابلش می‌گذرند. این‌گونه بی‌حرمتی به کلام‌الله در نظر شاه ناپسند می‌آید و به یکی از پیش‌خدمت‌ها دستور می‌دهد به نمایشگاه رفته و قرآن را به هر قیمتی که می‌دهند، بخرد و شرح این واقعه را به خط خودش بر پشت آن می‌نگارد و در تهران به کتاب‌خانه‌ی سلطنتی می‌سپارد.

غیر از این، شاه ایران که وارد اکسپوزیسیون شد، هرچه به دستش رسید و خوشش آمد خرید. مخمل گل‌دار برجسته، ۳۰توپ؛ زری گل‌دار برای پرده، ۱۵توپ؛لباس بارانی، ۹دست؛ دوربین دوچشمی، ۱۵نظّاره؛ چنگ و آلات موسیقی مغربی، ۳۰دستگاه؛ پاکت و کاغذ، ۱۲جعبه؛ شربت گنه‌گنه به نمره‌های مختلف، ۴۲۴شیشه؛ جوهر سرکه، ۵۰شیشه؛ دستکش جیر اطریش، ۷۰زوج؛ ماشین‌آلات شخم‌زدن، ۱۲دستگاه؛ قرص تحلیل غذا، ۴جعبه؛ قرص سینه، ۲۰۰بسته و... . بسیاری از این خریدها هرگز به مصرف نرسیدند، مانند لوله‌های گالوانیزه‌ی انتقال آب که مظفرالدین‌شاه خرید و به هزار زحمت به تهران رسیدند و تا دوران پهلوی اول، گوشه‌ی حیاط اندرونی ماندند و پوسیدند. یا گفته می‌شود ناصرالدین‌شاه از اکسپوزیسیون پاریس یک بالن مونگلیفه خرید که مدت‌های مدید گوشه‌ی انبار حوض‌خانه افتاده بود و چون دوران محمدعلی‌شاه شد و شاه در محاصره‌ی انقلابیون درآمد، برخی از درباریان خجسته به وی پیشنهاد کردند که با آن بگریزد و چون بالن را به حیاط کاخ آوردند، موش، نیمِ بیشتری از آن را جویده بود.

متن پیش رو گزیده‌ی گزارش ناصرالدین شاه از نمایشگاه جهانی ۱۸۸۹ پاریس است.

صبح دوشنبه هشت شد، يك‌بار ديدم كالسكه‌ها ايستادند، ‌پیش‌خدمت‌ها گفتند رسيده‌ايم به گارِ پاريس، صبح زود تاريك، بى‌خواب، كسل، چشم‌ها باز نمى‌شود، برخاستم، به يك‌ طورى رخت پوشيده آمدم پايين. جميع مردم خواب بودند، شهرى بود مرده، هيچ صدايى نبود، وارد هتل‌گران يعنى گران‌هتل يعنى ‌مهمان‌خانه‌ی بزرگ كه براى ما و همراهان اطاق‌هاى خوب اجاره شده است و همه‌ي پادشاهان كه به پاريس مى‌آيند در همين ‌مهمان‌خانه منزل مى‌كنند، شديم. بعد از چنددقيقه گيج خواب بودم، خواستم بخوابم دراز كشيدم، هرچه كردم خوابم نبرد، برخاستم، باز صبح بود، به غير از زن‌ها كه كوچه‌ها را جاروب مى‌كردند احدى نبود، رخت پوشيدم، امين‌الملك، نريمان‌خان، مهدى‌قلى‌خان را حاضر كردم، گفتم كالسكه بيايد تند برويم اكسپوزسيون. من، امين‌الملك، سياچى، نريمان‌خان سوار كالسكه شده از در تروكادرو رفتيم توى اكسپوزسيون، يعنى رودخانه‌ي سن در وسط است، اين‌طرف همه باغ است و باغچه‌ها و ‌‌گل‌کاری، قهوه‌خانه‌هاى متعدد و عمارات چين و مصر و ايران، تونس و حوض‌ها، آبشار، فواره‌ها و تالار بزرگ كنسرت كه از زير آن آبشار مى‌ريزد، بعد حوض‌ها و فواره‌هاست و در جنب آن گالرى و دالان است كه اشياى كهنه‌ی قديمه را آن‌جا گذاشته‌اند، بعد از پل و رودخانه كه رد مى‌شود، باز خيابان است و باغچه و فواره‌ها و غيره. از آن‌جا داخل اصل اكسپوزسيون مى‌شود كه در شان د مارس ساخته‌اند، از درِ تروكادرو الى دم اكسپوزسيون خيلى راه است، از قصر قاجار تا درِ دروازه‌تهران، ديگر از خستگى و گرما و ازدحام و جمعيت نتوانستم داخل دالان‌هاى اكسپوزسيون بشوم، برگشتم، از ميان جمعيت نمى‌شد راه رفت، تنه مى‌زديم، تنه مى‌خورديم، فشار مى‌داديم، مى‌خورديم، نمى‌شد جايى را تماشا كرد، همه بناى اكسپوزسيون از آهن و بلور است و از هر ملت و دولت و ملك متاع و آدم در اين‌جا هست، اگر بخواهم شرح تروكادرو و اكسپوزسيون و بناها و امتعه و فواره‌ها و آبشارها و باغچه‌ها و گل‌کاری‌ها و خيابان‌ها و چمن‌ها و تماشاچي‌ها و صنايع عجيبه‌غريبه‌ی كل دنيا و خرجى كه به اين بناها و غيره شده است، يا مردم متحمل شده‌اند و منافعى كه صاحب كمپانى اين گار مى‌كند، و ازدحام دنيا را در اين‌جا كه به چه وضع مى‌آيند و مى‌روند، وضع دالان‌هاى توى اكسپوزسيون و جواهرات نفيسه و اشيايى كه دو پول مى‌ارزد الى صد‌هزارتومان و غيره و غيره و غيره و غيره بنويسم و شرح بدهم، بايد يك كتاب على‌حده به‌ قدر شاهنامه به دست گرفته تا مدتى كه اكسپوزسيون برجاست، همه‌روزه از صبح الى صبح ديگر متصلاً بنويسيم، عشرى از اعشار و اندكى از بسيار او را هرگز نخواهم توانست بنويسم، تا شخص به چشم خود نبيند، محال است بتواند با خيال و تصور همچه وصفى را مجسم كند يا به خيال بگذرد.

فرداى ورود رفتيم عمارت‌ اليزه به بازديد مارشال، بعد رسما رفتيم اكسپوزسيون، نظرآقا، نريمان‌خان بودند، از در تروكادرو داخل شديم، اما امروز كولونل و احتساب بود، مردم باادب و درست حركت مى‌كردند، خيلى گشتيم، به عمارت ايران رفتم، بسياربسيار خوب ساخته‌اند، عمارت مصرى و تونسى و چينى و ژاپنى نزديك عمارت ايران است، حقيقتا از همه بهتر بود، استاد حسينعلى معمار، خويشِ حاجى ابوالحسن ساخته است، خودش هم حاضر بود، ميرزاجوادخان بود، شبيه به برج عشرت‌آباد است، اما همان مرتبه‌‌ی اول يعنى يك حوض‌خانه‌ی كاشي‌كارى كه حوض مرمر دارد آب مى‌جهد در زير دارد، بعد پله خورده بالا مى‌رود به اطاق آينه‌كارى مقرنس بسيار بسيار خوب ساخته‌اند، پنجره‌ها و درها همه از ايران ساخته، آورده‌اند، مردم خيلى به تماشاى اين‌جا مى‌آيند. قدرى نشسته، آمدم پايين، رفتيم از پل ينا گذشته، روى اين پل كه وسط تروكادرو و اكسپوزسيون است بسيار بسيار چشم‌انداز خوبى دارد، رودخانه‌ي سن در كمال صفا از زير مى‌گذرد، كشتي‌هاى كوچك بخار دايم در آمدوشد است از طرفين رودخانه كه كوچه است اما از زير پل مى‌گذرد. كالسكه‌هاى اسبى دايم در تردد در جلو از دور تپه‌ها و بلندي‌هاى جنگلى مونترتو پيداست كه راه‌آهن ورسايل از شهر به آن‌جا، از آن‌جا به شهر، از بغل اين بلندى از توى جنگل مى‌آيد مى‌رود، دود بخارش مثل يك مار سفيد مى‌پيچد و مى‌رود، نزديك‌تر هم باز خط راه‌آهن ديگر است كه اين هم مى‌آيد و مى‌رود.

خلاصه رفتيم تا رسيديم به توى دالان‌ها و قسمت‌هاى اكسپوزسيون. از قسمت‌هاى انگليس، فرانسه، چين، ژاپن، روس، نمسه، آلمان، ينگى دنيا، ايتاليا، و غيره همه‌جا گذشتيم تا رسيديم به قسمت ايران، آن‌جا هم نشستم، متاع‌هاى خوب داشت، حتى دنبك خاتم و كمانچه و غيره، يك دنبك را چهل‌تومان خريده بودند، زري‌هاى اصفهان، پارچه‌هاى يزد، كاشان و غيره و غيره. قالي‌ها و فرش‌هاى خوب، خيلى متاع ايران اين‌جاها مرغوب است و به قيمت اعلا مى‌خرند، يك بَر ده منفعت دارد، دولت آلمان اين دفعه متاع نفرستاده است، به هيچ‌وجه، مگر بعضى پرده‌هاى نقاشی. دولت عثمانى هم به‌واسطه‌ی جنگ و گرفتارى به هيچ‌وجه نه متاع فرستاده است، نه مامورى فرستاده است.

خلاصه شرح امتعه و صنايع و اشخاص مختلفه از زن، مرد، حتى سياه‌هاى افريق، عرب، شامات، سياه‌هاى خوب ينگى‌دنيا، از زن و مرد، اهالى جزاير اوسيانى، چينى، ژاپنى، هندى و غيره و غيره را، به هيچ‌وجه نمى‌توان نوشت و شرح داد. بعد با كمال خستگى از در قهوه‌خانه دووال بيرون رفته، باز خيلى پياده رفتيم تا به كالسكه‌ها رسيده سوار شده، از دم انواليد و باغ انواليد و باغ‌وحش و حيوانات كه متعلق به اكسپوزسيون است رفتيم منزل.

از همه‌ي چيزهاى پاريس عجيب‌تر و از همه‌ي اشياء و الوان و مردم و حيوانات مختلف اكسپوزسيون و غيره غريب‌تر، ورود ميرزاعبدالوهاب مستوفى گيلانى است با پسرش به پاريس كه به عزم مكه آمده است، امروز شنيدم.

سفر مكه كنم تا به خرابات رسم زان كه سالك رَود از راه حقيقت به مجاز