به نام شيطان به دريا فرورفتند

بریده‌ی یکی از تصاویر نسخه ی خطی مصور حمزه‌نامه مکتب گورکانیان مغول هند-حدود سال ۹۴۶ […]

روایت کهن

گزیده‌ای از افسانه‌ها و حکایت‌های دریا

دریا هنوز هم قلمروی پرخطری است اما در قدیم، در غیاب ابزارها و دانش‌ امروز، انگار دنیایی بود به‌کلی متفاوت از خشکی که سفر به آن یک ماجراجویی تمام‌عیار به حساب می‌آمد. دریانورد هربار که عازم مقصدی می‌شد می‌دانست که شاید این آخرین سفرش باشد؛ شاید کشتی گرفتار امواج و طوفان‌ها شود و خودش طعمه‌ی کوسه‌ها، اما اگر بخت یار او می‌بود و دوباره به سرزمین خود پا می‌گذاشت، با انبانی از قصه‌های دیده و شنیده‌ی غریب بازمی‌گشت که حاصل آمیزش واقعیت و افسانه در گستره‌ی سحرآمیز و خیال‌انگیز دریاها بود؛ قصه‌هایی از امواج کشتی‌شکن، گرداب‌های کوه‌پیکر، جزایر گنج، جانوران غول‌پیکر، پری‌های آدم‌فریب و عجایب دیگری که در ظرف خشکی‌ها نمی‌گنجید و کسی را هم یارای انکارشان نبود. دریانوردِ ماجرا ازسرگذرانده شهرزادی بود که هزارویک قصه برای گفتن داشت؛ هریک شنیدنی‌تر و خیال‌انگیزتر از آن یکی.
حضور سیال این قصه‌ها در افواه و اذهان مردم روزگاران، نویسنده‌هایی را به ثبت‌شان در عجایب‌نامه‌ها و کشکول‌های دیگر واداشت. عجایب هند یکی از همین کتاب‌هاست که متن اصلی آن به زبان فارسی در قرن چهارم نگارش یافته اما از دست رفته و متن حاضر آن برگردانی است از روی ترجمه‌ی عربیِ به‌جامانده از این کتاب.

ماهي وال
از ابوالحسن محمد بن احمد بن عمر سيرافي شنيدم که در سال سيصد در درياي عمان ماهي عظيمي را ديده بود که جزرومد دريا آن را به ساحل انداخته و اهالي آن را به کنار شهر آورده بودند. امير احمد بن هلال با سواران خود براي تماشاي حيوان آمده بود جمع کثيري از مردم نيز بر گرد آن جمع شده بودند. عظمت اين ماهي به حدي بود که يک نفر سواره از يک جانبِ فک داخلِ دهان او شده و از جانب ديگر خارج مي‌شد. طول حيوان متجاوز از دويست ذراع و قطر آن نزديک پنجاه ذراع بود به قراري که مي‌گفتند روغني که از چشم اين ماهي گرفته بودند به مبلغ ده تا پانزده هزار درهم فروخته شده بود.
و نيز از ناخدا اسميعيلويه شنيدم که از اين نوع ماهي در درياي زنج و اقيانوس سمرقند فراوان است که آن را ماهي وال مي‌نامند. اين حيوان در حمله‌ي به کشتي‌ها و درهم‌شکستن آن ولع بسيار دارد. هنگامي که ملوانان يک کشتي به حمله‌ي اين حيوان دچار مي‌شوند، بناي فرياد و هياهو گزارده، چوب‌ها و تخته‌ها به هم مي‌کوبند و طبل‌ها مي‌نوازند تا بدين‌وسيله حيوان را از حمله منصرف سازند.
وقتي که ماهي وال آب را به بالاي سر خود پف مي‌کند، فواره‌اي به بلندي منار تشکيل مي‌دهد که از دور مانند شراع کشتي نمودار است و هنگامي‌که بال‌ها و دُم حيوان در حين بازي از آب بيرون آيد از دور چنين به نظر مي‌رسد که بادبان‌هاي کشتي را افراشته‌اند.


جزيره‌ي لاک‌پشت
ابومحمد حسن‌بن‌عمرو، داستاني را که از يکي از شيوخ دريانوردان شنيده بود چنين نقل کرد: «هنگامي‌که يک کشتي از سواحل هند به نقطه‌اي در همان نواحي مسافرت مي‌کرد، چنان طوفاني برخاست که کشتي از اختيار ناخدا خارج شد و از راه منحرف گشت و آسيب فراوان ديد به‌قسمي که ناگزير شد تا به مرمت کشتي بپردازد. اتفاقا در آن نقطه‌ي دريا به جزيره‌ي کوچکي رسيدند که در آن نه آب يافت مي‌شد نه درخت، و مجبور بودند در آن جزيره چندي توقف کنند و به تعمير کشتي بپردازند. پس محمولات کشتي را به جزيره منتقل کردند. مدتي گذشت تا کشتي تعمير شد و هنگام حرکت فرارسيد و بارها را به کشتي بردند. روز حرکت مصادف با عيد نوروز بود. براي انجام مراسم عيد هرچه چوب خشک و برگ خرما و پارچه‌ي کهنه در کشتي داشتند به جزيره برده، روي هم انباشتند و آتش جشن برافروختند. همين‌که آتش شعله‌ور شد، ديدند زمين جزيره در زير پايشان به حرکت درآمد. از اين حالت مضطرب شدند و چون به کنار ساحل بودند جملگي خود را به آب افکندند و مشاهده نمودند که جزيره نيز در آب شناور شد. حرکت جزيره آب دريا را به تلاطم درآورد و نزديک بود باعث غرق و هلاک مسافرين شود. عاقبت با زحمت زياد و رنج بسيار خود را نجات داده به کشتي رسيدند.
بالاخره معلوم شد که اين جزيره‌ي کوچک لاک‌پشت عظيمي بوده است که به سطح دريا آمده و بر روي آب آرام گرفته است و چون حرارت آتش به جسم او اثر بخشيده از جاي جنبيده و راه دريا را پيش گرفته است.»
او مي‌گفت: «لاک‌پشت‌هاي دريايي که از توقف طولاني در غارهاي زير دريا و کوه‌ها و جنگل‌هاي اعماق اقيانوس خسته و فرسوده مي‌شوند در هر سال چند روز به سطح دريا آمده براي استراحت بر روي آب قرار مي‌گيرند.»
 

ادامه‌ی این روايت‌ها را می‌توانید در شماره‌ی پنجاه‌وهفتم، مرداد ۹۴ ببینید.

* عجایب هند، ناخدا بزرگ شهریار رامهرمزی، ترجمه‌ی محمد ملک‌زاده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸.