میزگرد

میزگردی با حضور حسین سناپور، محمدحسن شهسواری، امیر احمدی آریان

شهر چگونه در داستان‌ ظاهر می‌شود؟ با جغرافیا و اقلیم؟ با تاریخ و میراث؟ با بناها و مکان‌ها؟ با مناسبات و رابطه‌ها؟ «روح شهر»، همان چیزی که گاهی احساس می‌کنیم در یک داستان متبلور شده و شهر را به قهرمان داستان تبدیل کرده، چه جور موجودی است؟ ذاتی است یا برساخته؟ حاصل هویت شهر است یا زاده‌ی ذهن نویسنده یا ترکیبی از هر دو؟ نسبت تهران با این پرسش‌ها چگونه است؟
فکر کردن به داستان‌ِ شهر- یا شکل خاصش، داستان تهران- کمابیش ناگزیر از پرداختن به این سوال‌ها است. در دومین سال برگزاری جایزه‌ی داستان تهران و به عنوان بخشی از پرونده‌ی ادبیات و شهر، از حسین سناپور، محمدحسن شهسواری و امیر احمدی آریان دعوت کردیم تا در یک میزگرد دیدگاه‌ها و دانسته‌هایشان پیرامون این موضوع را با مخاطبان مجله به اشتراک بگذارند. مجله‌ی داستان از نظرات شما درباره‌ی مباحث مطرح شده در این میزگرد استقبال می‌کند.

داستان: مجله‌ی داستان امسال دومين دوره‌ي «جایزه‌ی داستان تهران»را برگزار می‌كند.در این ميزگرد می‌خواهیم درباره‌ي وجوه نظري اين ماجرا حرف بزنيم. ببینیم داستان شهری در موقعیت فعلی چه وضعيت و جايگاهي دارد؟ اصلامعنای این ترکیب وصفیِ «داستان شهری» چیست؟

سناپور: به نظرم اول باید معلوم کنیم که آیا «داستان شهری» همان «داستان شهر» است یا نه. در یک دهه‌ی گذشته جریان ادبی‌ای در ایران وجود داشت که داستان‌هايش بیشتر در فضاهای بسته و خانگی می‌گذشتند و سعی می‌کردند پیچیدگی‌های روابط خانوادگی و مناسبات زندگی امروزی را نشان بدهند و بعضی‌ها به کنایه به این‌جور داستان‌ها می‌گفتند «داستان آپارتمانی.» داستان‌های آپارتمانی قطعا داستان شهری هستند، ولی داستان شهر نیستند. محیط‌های بسته و ایزوله‌ي شهر را نشان نمی‌دادند، زندگی شهری امروزی را نشان می‌دادند. تا اواخر دهه‌ی هفتاد یا اوایل دهه‌ی هشتاد شهر را چندان در داستان‌ها نمی‌دیدیم، اما در ده دوازده سال اخیر، جریانی از داستان شهر دیده می‌شود، یعنی داستان‌هایی از نویسنده‌های جوان که اغلب در تهران به دنیا آمده‌اند و در داستان‌هایشان می‌شود گوشه و کنار شهر را دید. برای همین، فکر می‌کنم بحث ما حول داستان شهر است که جزئی از داستان شهری است، نه داستان شهری به‌طور اعم. این‌که شهر در داستان چه انعکاسی داشته است.

احمدی آریان: قبل از وارد شدن به اين بحث، يك نكته‌ي كلي‌تري مي‌خواهم بگويم كه شايد كمك‌مان كند و آن هم اين‌كه ما اصلا داستان غیرشهری نداریم. چون ما داریم درباره‌ی رمان و داستان کوتاه حرف می‌زنیم. رمانی که از دن‌کیشوت شروع شد و داستان کوتاهی که از نیمه‌ی دوم قرن نوزده به‌وجود آمد. این دو پدیده چگونه به‌ وجود آمده‌اند؟ رابطه‌ی بین این دو قالب ادبی و شهرنشینی را نویسنده‌ها و منتقدهای زیادی از زوایای مختلف بررسی کرده‌اند. فرم رمان در صورتی می‌توانست پدید آید که انسان‌ها شهرنشین شده باشند. با ظهور شهر دو اتفاق افتاد؛ یکی مناسبات اجتماعی تازه و دیگری پیدایش سطوح مختلف زبانی. اول این‌که آدم‌ها روزانه در خیابان یا محل کار با تعداد زیادی غریبه مواجه می‌شدند که این اتفاق تا قرن هجدهم بی‌سابقه بود و قبل از آن آدم‌ها چنین تجربه‌ای نداشتند. دیگر این‌که وقتی تعداد زیادی آدم از مناطق مختلف در یک شهر جمع می‌شوند، در واقع سطوح مختلف یک زبان یا حتی چندین زبان وارد یک محل می‌شوند، هم‌سطح می‌شوند و بین دو جلد یک کتاب قرار می‌گیرند. این دو ویژگی برسازنده‌ی فرم رمان هستند. يك وجه تجربه‌ی سروانتس در دن‌کیشوت روایت آدمی است که در یک مسیر از یک نقطه به نقطه‌ی دیگر با غریبه‌ها روبه‌رو می‌شود و راهش را از طریق مواجهه با غریبه‌ها باز مي‌کند. این ایده در قرون وسطا یا حتی رنسانس به ذهن کسی خطور نمی‌کرد و آن زمان مواجهه با غریبه فقط در ساحت جنگ یا در سفر بسیار طولانی اتفاق می‌افتاد. وجه دیگر تجربه‌اش این است که دن‌کیشوت یک‌جور دایرة‌المعارف زبان اسپانیایی است. شروع کتاب با سنگ‌نوشته است، بعد یک غزل می‌آید، بعد نثری پارودیک، بعد سانچو پانزا حرف می‌زند که زبانی نیمه‌لاتی دارد، بعد زبان دن‌کیشوت که پارودی نثر فخیم شوالیه‌هاست، یعنی سروانتس می‌آید سطوح مختلف زبان را هم‌سطح می‌کند. تصور انجام این اتفاق با شهرنشینی ممکن شد. این دو ویژگی از چخوف به بعد به داستان کوتاه هم وارد شدند. در واقع، حرف من این است که وقتی داریم درباره‌ی داستان دوران مدرن حرف می‌زنیم، حتی اگر داستان در روستا بگذرد، باز هم واقعه دارد به‌واسطه‌ی یک فرم شهری روایت می‌شود. برای همین می‌گویم چیزی به اسم داستان غیرشهری نداریم. به نظرم بحث داستان شهری را بگذاریم کنار و وارد بحث انضمامیِ «شهر در داستان» بشویم.

داستان: اين پيش‌زمينه‌هاي تاريخي همه‌جا يكسانند؟ يا تاثيري بر فرم‌هاي روايي داشته‌اند؟

شهسواری: نه. یکی از تعریف‌های شهر این است که کالبدی است برای فعالیت‌های اجتماعی سازمان‌یافته. یعنی بخشی از شهر خیابان و جغرافیای شهر است، و بخش دیگر «انسان شهری» است. حالا اگر بخواهیم درباره‌ی داستان شهری ایرانی حرف بزنیم، باید تولد شهر در ایران را بررسی کنیم، چون پیدایش شهر در خاورمیانه با اروپا بسیار متفاوت است. در غرب، شهر برای خدمت‌رسانی به فئودال‌ها به وجود آمد و نقش مهمش خدمت‌رسانی بود. در واقع شهر برساخته‌ی خود شهروندان بوده. اما شهر در ایران از طریق حکومت به وجود آمده. آقای حبیبی در کتاب «از شار تا شهر» اشاره می‌کنند که شهر در ایران دو وظیفه داشته؛ به وجود آوردن امنیت و تعادل در رساندن آب. به همین دلیل، مناسبات شهری در ایران کاملا با پاریس، هامبورگ، وین و… متفاوت است. نکته‌ی دیگر این که ما دو سطح برخورد با شهر داریم. یکی این‌که قهرمان ما مشکل هویتی با شهر دارد، یعنی شهر بخشی از هویت شخصیت نشده و در نتیجه شخصیت دچار بیگانگی با شهر است، مثلا داستان «مدیر مدرسه» یا خیلی از شخصیت‌های بهرام صادقی. این سطح به این خاطر به‌وجود آمده که خاستگاه بسیاری از نویسندگان ما روستا و ارزش‌های سلسله‌مراتبی بوده. در این داستان‌ها مساله‌ی اصلی قهرمان انطباق با شهر است. این قهرمان حتی اگر عاشق هم شود، از پشت پنجره و از دور عاشق می‌شود، چون مساله‌ی اصلی‌اش هویت است. سطح دیگری از برخورد هم هست که شهر جزو هویت شخصیت است. مثلا شروع رمان «سه تفنگدار» این‌گونه است که دارتانیان وارد شهر می‌شود و می‌گوید من می‌خواهم در این شهر موفق شوم، یا در رمان‌های اسماعیل فصیح یا خانم دانشور قهرمان دارد در شهر زندگی‌اش را می‌کند. هر شهری وقتی به‌وجود می‌آید، همراه با شهروندش به‌دنبال آرمان‌شهر است؛ این‌که بهترین حالت آن شهر چگونه می‌تواند باشد. در واقع قهرمان با سازندگان گفتمان مسلط شهر برخورد گفتمانی دارد. البته من ارزش‌گذاری نمی‌کنم که کدام بهتر است، صرفا دارم می‌گویم این دو سطح برخورد وجود دارد.

سناپور: من فکر می‌کنم برگردیم به قبل؛ جایزه‌ی داستان تهران به این خاطر راه افتاد که زمینه‌ی داستان شهری شکل گرفته بود و حالا شما خواستید این جریان را بیشتر به چشم بیاورید. در سال‌های اخیر داستانی که به شهر می‌پردازد، در ادبیات ما مساله شده است، در وبلاگ‌ها و روزنامه‌ها و مجله‌ها درباره‌اش حرف زده‌اند. آیا پانزده سال پیش هم حرف می‌زدند؟ به نظر من، نه. در این‌که رمان و داستان کوتاه پدیده‌هايی شهری‌اند که بحثی نیست، اما بحثی که الان در جریان است، با بحث پانزده سال پیش بسیار متفاوت است که بیشتر حول تقابل داستان شهری و داستان روستایی بود. حالا جریانِ خاص‌تری پدید آمده که حتی با جریان داستان شهری ده پانزده سال پیش، مثلا داستان‌های چهلتن، هم متفاوت است. الان رمان روستایی چندان به چشم نمی‌آید، نه این‌که نوشته نشود ولی مطرح نمی‌شود. دلیلش هم روشن است، الان حدود هفتاد درصد آدم‌ها در شهر زندگی می‌کنند، ولی چهل سال پیش برعکس بود. نویسنده‌های آن موقع تبار روستایی داشتند و عجیب نبود که ازش بنویسند. اما الان نویسنده‌ها تبار شهری دارند، بیشترشان هم در تهران دنیا آمده‌اند یا از شهرهای دیگر به تهران آمده‌اند.

احمدی آریان: به نظرم ما وارد برهه‌ای در تاریخ ادبیات‌مان شده‌ایم که شکل‌های دیگر ادبیات محو شده‌اند، ادبیات روستایی نداریم، ادبیات اقلیمی کم شده، داستانی از یک چوپان یا کارگر کارخانه نمی‌خوانیم. فقط یک تهران داریم، آن هم مناطق محدودی از تهران. به نظرم وظیفه‌ی ما است که این اتفاق را ارزش‌گذاری کنیم، نه که فقط توصیفش کنیم. این اتفاق به نظر من خوب نیست، در درازمدت به ضرر ادبیات فارسی تمام می‌شود. مثل انقراض گونه‌های حیوانات، در اکوسیستم ادبیات ما هم موجودات مختلفی وجود داشتند که حالا دارند یکی یکی منقرض می‌شوند. نمی‌شود به راحتی از این انقراض چشم پوشید، چون دارد کل اکوسیستم را به هم می‌ریزد. به نظرم در بحث شما فرضی هست که وقتی کسی یک‌جا بزرگ می‌شود حتما از همان‌جا می‌نویسد. اتفاقا اگر قرار باشد زحمتی برای نوشتن کتابی کشیده شود، من کار کسی را ارج می‌نهم که از جهان غریبه بنویسد، نه از تجربه‌ی بی‌واسطه‌اش. ساختن آن جهان بسیار دشوارتر است تا تهرانی که همه تویش زندگی می‌کنند و بی‌واسطه می‌شناسند. می‌خواهم بگویم این فرض لزوما درست نیست که چون نویسنده‌های ما در تهران بزرگ شده‌اند، پس به‌طور طبیعی داستان تهران بیشتر می‌شود.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ي شصت‌ويكم، آذر ۹۴ ببینید.