روایت × سند

نوشتن تذكره و شرح زندگي بزرگان سابقه‌ي درازي در ادبيات فارسي دارد و يكي از قالب‌هايي بوده كه مي‌شد شيوه‌هاي متفاوتي از نثر را كنار هم گذاشت. تذكره‌نويس داستان‌هاي افواهي يا مكتوبي از بزرگان يك حوزه‌ مثل شعر يا عرفان را جمع‌آوري و يك‌كاسه مي‌كرد و بعد با شعر و ترصيع و سجع، تزئينش مي‌كرد.
يكي از نمونه‌هاي جديد و متفاوت تذكره‌نويسي، تذكره‌ي القابي است كه ناصرالدين‌شاه درباره‌ي زيردستان و اطرافيان خود نوشته است. اما رساله‌ی تذکره‌ی القاب ربطي به تاريخ ادبيات ندارد. تذکره‌ها تا پیش از این درباره‌ی مرده‌هايی نوشته شده‌اند که نویسنده‌ گاهی دویست سال و بیشتر با آن‌ها فاصله داشته، بنابراین بیشتر بر پایه‌ی خیال بوده‌اند اما تذکره‌ی القاب ناصرالدین‌شاه نوشته‌ای بر اساس دیده‌های نویسنده است. نشانه‌هایی از روان‌شناسی، رفتارشناسی و دسته‌بندی طبقاتی شخصیت‌ها در تذکره‌ی القاب هست که سابقه ندارد. توصیف‌هایی از ظاهر و خصوصیات رفتاریِ شخصیت گذشته و به توانایی و ناتوانی شخصیت هم رسیده که به شخصيت‌پردازي‌هاي داستاني پهلو مي‌زند.
مثلِ بسیاری از کارهایی که ناصرالدین‌شاه شروع کرده، این رساله هم ناتمام مانده است. تذكره جاهای خالیِ زیادی دارد که قرار بوده جای توصیفِ الدوله‌ها، الملک‌ها، السلطنه‌ها، امنا و متفرقات باشد. باید حسرت خورد که چرا ناصرالدین‌شاه باقی شخصیت‌ها را توصیف نکرده است. شاید اگر این‌ کار را می‌کرد، هم تاریخِ اجتماعیِ مفصل‌تری از عصرِ او در دست بود هم تاریخِ ادبیات فارسی، ميراثي در شخصیت‌پردازی داشت.

‌ مستوفي‌الممالک
ميرزا يوسف آشتياني پسر ميرزا حسن مستوفي‌الممالک مرحوم است.
الحال ملقب به جناب آقا و متصدي امر وزارت داخله است. در اين سال سنش قريب به شصت است، ريشش فلفل‌نمکي است. لاغر، چشم‌درشت، کم‌حرف. در روز عادت به غذا خوردن ندارد، اما شب مي‌گويند زياد مي‌خورد.
زن متعدد دارد، در شهر و خارج شهر سکني داده است. سليقه‌ي رعيتي و باغباني را خوب دارد. معتقد به مذاهب صوفيه و دراويش است. عادت به رفتن توي آب سرد دارد. اولادش نمي‌شود مگر يک دختر داشت فوت شد. گاهي با وجود عراقي بودن، ترکي بلغور مي‌کند. در سنه‌ي قوي‌ئيل يعني اواخر يونت‌ئيل مراجعت از سفر عتبات عاليات از منصب وزارت عزل شد و در آشتيان که مسقط‌الرأس او بود، منزل کرد.


معيرالممالک
دوستعلي‌خان بن حسينعلي‌خان بن دوستعلي‌خان است. پدر بر پدر صاحب اين منصب بوده است. الحال همين منصب را دارد. اصل‌شان ابوالحسن بسطام است. سنش پنجاه چيزي بالاتر، رنگ چهره سمند است. موهاي ريش و سر سياه اما به بستن رنگ. دندان‌ها معيوب، بيني کج، ريش مورچه‌پي، نه بلند، نه پست، نه چاق نه لاغر. رگ عصباني، پرقوت و درشت، صاحب ملک و املاک است و دولت و ثروت. زن‌هاي متعدد گرفته و طلاق داده و دارد اما زن بزرگ اولي که خانوم است و مادر دوست‌محمدخان، به خان کمالِ استيلا را دارد. به‌طوري‌که خان زير دستش مضمحل است. ميل به بنايي و ساختن عمارات دارد، اما به اتمام نمي‌رساند. در سنه‌ي تخاقوي‌ئيل ملقب به نظام‌الدوله شد. حکومت يزد را چندين سال است دارد. معامله‌ي تجارت مي‌کند به چيني و ظروف کهنه ميل دارد و اَشکال.


منشي‌الممالک
اسمش ميرزا ابوالقاسم از مردم نواي مازندران است. پسر ميرزا تقي منشي‌الممالک فتحعلي‌شاه. پدرش خيلي معتبر بوده است. خود اين منشي ملقب به آقا است که آقاي منشي‌الممالک مي‌گويند. مردي است بلندقد، با بنيه، گردن‌کلفت، گوش‌بزرگ، ريش يک قبضه اما کوسه‌نما، موهاي درشت سياه، چشم و ابرو توي هم، رو مُهرِ آبله دارد، هيئت و جنم، شبيه به ناوه‌کش، پُرگوي بي‌معني، با وجود لقب از انشا و املا و خط و ربط علم به هيچ‌وجه بهره ندارد و نصيبي نبرده، اما مرد آرام ساکت بي‌آزاري است و به آنچه دارد قانع، سنش از پنجاه متجاوز است، شب‌ها مشغول عيش است، ادعاي شکارچي‌گري دارد، خود را شکارشناس و شمشير و اسلحه‌شناس مي‌داند، اهل خبره‌ي اين کار است، اما کسي نديده است که شکاري بزند يا شمشيري به کار برده باشد يا جوهري نموده باشد. شب‌ها يا روزهاي تحويل حَمَل، فرامين مستمري اول سال نو با ايشان است که آورده در مجلس جلوس مي‌کند و فرمان را به مُهر دارد، مي‌مُهرانَد. در روز سلام نوروز هم طرف دست چپ سلام را شاهي اشرفي و دستلاف به اتفاق ناظر مي‌دهد، ناظر طرف دست راست را مي‌دهد او چپ را، غير از اين دو فقره، هيچ شغلي ندارد؛ اهل دربخانه و غيره او را سخريه و مضحکه مي‌کنند.


حکيم‌الممالک
اسمش ميرزا علي‌نقي، سنش سي‌وهشت سال، پسر حاجي آقا اسمعيل پيشخدمت‌باشي سلام است. اصل‌شان از ملت و طايفه‌ي يهود اصفهان است. پدرش حال در حيات است اما عليل و ذليل و ناخوش. از چشم عاجز، از ممر بول هميشه خون مي‌آيد. سن پدرش قريب به شصت‌وپنج، صاحب ملک و مايه هستند. لقب حکيم‌الممالکي در سفر خراسان به او داده شد. قد حد وسط، روسياه و بدگل، لب‌ها سياه، بدن لاغر، دو سفر به فرنگستان رفته، علم طب را اول در مدرسه‌ي دارالفنون طهران آموخته، در فرنگستان تکميل کرده، حال منصب پيشخدمت دارد و نايب پدرش در آوردن قليان سلام، و ميل زياد به هر کاري دارد که مداخله کند اما نمي‌شود. هميشه در خيالِ پيدا کردن شغلي است براي خودش. اولاد زياد دارد، گاهي دلالي ما را در فروش املاکي، زميني، اسباب کارخانه و غيره مي‌کند. زبان فرانسه مي‌داند، فطرتا زرنگ و باهوش است و مي‌خواهد کاري بکند که معروف شود و مداخل کند. هميشه مقروض است اما جهتي ندارد. والده‌ي حکيم هم از طايفه‌ي يهود است.


‌ نقيب‌الممالک
درويش محمدعلي، پسر درويش غلام‌حسين، نقال شاه مرحوم و صاحب معرکه‌ي سبزه‌ميدان.
سن درويش محمدعلي چهل‌وپنج سال است. ريش توپي سياهي دارد، چهره‌ي سفيدروي گِرد خنگي، چشم و ابرو توي هم، قد نه بلند نه کوتاه نه لاغر نه فربه، منصبش نقيب‌الممالکي خودش هم نقال مخصوص، هر شب در وقت خواب نقل مي‌گويد و حال بيست‌وسه ‌سال است که مشغول به نقالي است. براي شاه مرحوم هم نقل مي‌گفت. خطبه‌ي روز عاشورا در تکيه‌ي دولت و خطبه در روز آوردن شتر قرباني به حضور، با اوست که مي‌خواند و خطبه را هم هميشه به يک مضمون مي‌خواند، تغييري نمي‌دهد، غزل را پيش از نقالي به آهنگي خوش مي‌سرايد.


رکن‌الدوله
محمدتقي ميرزا پسرِ چهارم شاه مرحوم و برادر ماست. سنش بيست‌‌[و]‌پنج‌ شش سال مي‌شود. بسيار قطور و فربه است، به‌طوري‌که نفس را به اشکال مي‌کند. در گونه و غبغب و پي سر و گردن دو من تبريز گوشت هست. چشم‌ها درشت، مژه‌هاي سياه، درشت، بيني بزرگ، بدتقرير، قامت مايل به کوتاهي در فربهي و چاقي تناسب اعضا دارد. تنبل پرخور پرخواب به‌طور اکمل.
يک زن دارد صيغه، چند اولاد دارد، مادرش از افشاريه‌ي ارومي بود، دو سال است مادرش فوت شده است. حکومت خمسه را چندي داشت، چندي اسم حکومت طهران را داشت با وزارت ميرزا موسي مستوفي تفريشي، حال عزلت‌گزين و خانه‌نشين است و مشغول به امور خود. در اصفهان و دولاب و طهران تيول دارد، ريش را مي‌تراشد، سبيل جزئي دارد، ابرو پرپشم.


عزالدوله
عبدالصمد ميرزا پسر سوم شاه مرحوم است. اسم مرشد حاجي ميرزا آقاسي وزير شاه مرحوم را دارد. سنش بيست‌وهشت سال است، برخلاف برادرش بسيار ضعيف، نحيف، کوتاه‌قد، زردچهره، چشم‌هاي کوچک متحرک دارد. هميشه در تبسم است، ريش را مي‌تراشد، سبيل را پرپشت مي‌کند، پشت گردن را هم نمي‌تراشد. خط تحرير خوبي دارد و مضمون را هم خوب مي‌نويسد. مادرش از ترکمانيه است و حال هم حيات دارد. چندي حکومت همدان و چندي در قزوين حکومت داشت. حال خانه‌نشين است. در اصفهان تيول دارد. دختر اعتضادالسلطنه زن شاهزاده است. اولاد هم دارد، به زبان فرانسه و جغرافيا، علم نقاشي ميل دارد، اما علم ندارد. اعضايش بسيار ريز و کوچک است، به‌طوري‌که از دور به بچه مي‌ماند. ابرو پرپشم است، چشمش کم‌بين است، عينک مي‌گذارد، شب‌ها مشغول است به عياشي، اما نه مثل برادرش؛ کمتر.


‌ عضدالدوله
اسمش سلطان احمدميرزا، لقب ديگرش موچولو [موچول] ميرزا، از پسرهاي کوچک خاقان مغفور است. در جواني خوش‌صورت و زيبا بوده است، حال ‌هم که مسن است باز خودآرايي مي‌کند، حرف را مثل زنان مي‌زند و در وقت سخن حرکات عنيف مي‌کند. مادرش ملقب به تاج‌الدوله و از زن‌هاي معروف دين و بانوي حرم فتحعلي‌شاه بوده است، مادرش در عتبات مدتي است فوت شده است، اغلب اوقات در سلطنت ما، حکومت اردبيل و مشکين و قراجه‌داغ مِن محال آذربايجان را کرده است. حکومت قزوين و بروجرد و ملاير، تويسرکان را هم در عراق کرده است. الحال هم حاکم اردبيل است. به همه‌چيز و همه‌طورها معروف و مشهور بوده است. سنش از پنجاه قدري کمتر است، شاهزاده‌ي خليقي است، دخترش زن ماست، ريش را از ته مي‌زند، سبيل دارد، ابرو سياه پيوسته، چشم‌درشت، ساير اعضا و غيره موزون.


معزالدوله
از پسرهاي بزرگ نايب‌السلطنه‌ي مرحوم است، عموي ماست، اسمش بهرام‌ميرزا، مقدس و باتقوا است، ملقب به ملا بهرام است، ريش توپي دارد، قدبلند، چشم‌ها درشت بي‌حالت، چهره بي‌نمک، سر کوچک دارد، خط خوبي دارد؛ نستعليق. در حرف زدن سرش را متصل مي‌جنباند و عارق [آروغ] مي‌زند، سنش قريب به شصت‌وپنج، حکومت فارس، آذربايجان، کرمانشاهان و خوي را کرده است. الحال هم حاکم عربستان و بروجرد است. والده‌ا‌ش اصفهاني بوده است، خيلي وقت است فوت شده است. اولاد زياد دارد، خانه‌نشين و عزلت هم زياد کشيده است، در وقت رياست سپه‌سالار در قشون، رئيس ديوانخانه‌ي نظامي بوده است. وقتي حکومت طهران را هم کرده است. در سنه‌ي تخاقوي‌ئيل از حکومت عربستان عزل شد، حال در طهران است.


معين‌الدوله
اسمش احمدميرزا از پسرهاي مرتبه‌ي سوم و چهارم نايب‌السلطنه‌ي مرحوم است، زبانش در حرف زدن لکنتي دارد، چهره سفيد است، قدکوتاه، ريش محرابي انبوه، ناخوشي نقرس دارد، در راه رفتن مي‌لنگد، چشم فراخ گشاد دارد، ابرو پرپشم، روي خنکي دارد، قدکوتاه است، به‌نظر فربه مي‌آيد.
با مصطفي قلي‌ميرزا و جهانگيرميرزا که پسران نايب‌السلطنه بوده‌اند و فوت شده‌اند، از يک مادر است. اولاد زياد ولي دارد. وقتي حاکم اروميه و سلماس از ممالک آذربايجان بود، اوقاتي حاکم و سرحددار استرآباد، در سرحدداري خوب نجنبيد، در حکومت اروميه و غيره باقي دار شد.
در شقاقي آذربايجان هم وقتي حاکم بود، روي‌هم‌رفته شاهزاده‌ي فقير بي‌مصرف بي‌معني است، از احوالاتش همين‌قدر معلوم شد. سنش پنجاه‌وپنج بل زيادتر است. با خسروميرزا هم از يک مادر است که حالا خسروميرزا زنده است و کور است از هر دو چشم.


مويدالدوله
اسمش طهماسب‌ميرزا پسر محمدعلي‌ميرزاي مرحوم پسر فتحعلي‌شاه است. الحال هفتاد سال از عمرش مي‌رود، اما صاحب بنيه است و از چهره‌اش معلوم نيست که هفتاد دارد. ريش پهن، طولا يک قبضه و نيم، چهره بسيار سفيد و سرخ، قدکوتاه، لاغر، چشم‌زاغ، اما کم، ابرو‌کم، خوش‌سيما، بسيار بسيار با وقار و تمکين و بسيار جاه‌طلب و هرگز از طرز قدما انحراف نمي‌ورزد. بسيار آبرودوست، در حرف زدن زبانش شيرين است، لفظ س [سين] و غيره را به‌طور شيريني ادا مي‌کند. اغلب اوقات در ايام شاه مرحوم و در دولت ما حاکم ولايات عمده بوده است مثل خراسان، فارس، آذربايجان، کرمان، بلوچستان، همدان. در ايام حکومت او در خراسان، در ايام دولت ما، مملکت سيستان فتح شد و جزء خراسان شد. اولاد و عيال زياد دارد و بسيار اولاددوست است. ماشاالله در اين سنين بچه‌هاي شيرخواره دارد الي سه ‌ساله تا لابد پسر بزرگ بامعني ندارد. در علم تاريخ و سير و عربي فارسي مهارت تامي دارد. ظاهرالصلاح و مقدس است. الله اعلم بالصواب. بيت بزرگي دارد حالا حکومتي ندارد، در طهران است.


‌ عمادالدوله
اسمش امام‌قلي‌ميرزا معروف به ماه مُنَقََش، چون صورتا خوشگل بوده است در جواني بلکه آرايش دستي هم به چهره مي‌داده است. پسر محمدعلي‌ميرزاي مرحوم است پسر فتحعلي‌شاه. سنش قريب به شصت سال است حالا، در عهد پدر و سابق در گم‌نامي زندگي مي‌کرده است، در فقر و فاقه‌ي بسيار در حالت پست، تا در اوايل دولت ما نظر به سابقه‌ي آشنايي که با ميرزا آقاخان نوري صدراعظم داشت، بعد از عزل ميرزا تقي‌خان از صدارت که ميرزا آقاخان صدر کبير شد، او را به حکومت کرمانشاهان فرستاد. کم‌کم لرستان و نهاوند هم جزء او شد الي حال حکومت آن ولايات با اوست که بيست‌ودو سال است با کمال اقتدار حکومت کرده است. قد بلندي دارد، چشم و ابرو سياه، ريش توپي سياه، روي سفيد و سرخ، حالا هم که شصت سال دارد باز خوشگل است و خودش را با اهتمام تمام در خوش‌صورتي نگاه مي‌دارد. جعبه‌ي بزک و آينه‌هاي متعدد، شانه‌هاي متعدد دارد. حالت زنانه دارد.


صارم‌الدوله
پسر همين عمادالدوله‌ي معروف است، پسر هرزه‌اي است بي‌قابليت، انواع اقسام هرزگي‌ها را مرتکب است. علم عکاسي را خوب مي‌داند، اما پسره‌ي شيريني است، خوش‌صحبت است. سي‌وپنج سال دارد، صورتا ترکيبا همه‌چيزش عينا شبيه به پدرش است، اما قدري کوتاه‌تر است از پدر، ريزه‌تر است. در کرمانشاهان پيش پدر گاهي حاکم است گاهي خير.


‌ حشمت‌الدوله
اسمش حمزه‌ميرزا است از پسرهاي مانيه‌ي نايب‌السلطنه‌ي مرحوم است، حالا سنش از پنجاه متجاوز است. قدش نه بلند است نه کوتاه، ريش توپي کمي دارد، سياه‌چشم و ابروسياه، چهره سبز، سر کوچک اما نه چندان، در جواني خوشگل بوده است، حالا هم خود را بسيار خوشگل و جوان طنازي مي‌داند. در ايام شاه مرحوم بعضي حکومت‌ها کرده است مثل قزوين و غيره. در اواخر دولت شاه مرحوم در وقت طغيان سالار پسر آصف‌الدوله با قشون زيادي مامور خراسان شد، چندان کاري نکرد و بالاخره از ترکمان و شهر مشهد و سالار شکست خورده فرارا با قشون به هرات پناه برد، بعد که ما آمده سلطان شديم و شاه مرحوم فوت شد، از هرات آمد. مامور حکومت آذربايجان شد بعد باز حاکم خراسان شد. روانه‌ي مرو شد براي تنبيه ترکمان مرو با قشون زياد. او و سرکردگان و غيره نفهميدگي کرده در مرو، از ترکمان شکست خورده، شبانه فرار کرد از راه هرات به خراسان آمد. با شکست‌خورده‌ها مغضوب شد، به طهران احضار شد، مدتي از همه‌ي احترام‌ها عاري بود و به‌طور بسيار خوار و پست روزي مي‌گذراند. بالاخره باز حکومت التفات [شد] به عربستان، بروجرد، يزد، اصفهان حکومت کرد. باز بالاخره مامور خراسان شد به اتفاق حيدرقلي‌خان، ايلخاني شادلو و غيره‌ي ترکمان، قاري قلعه را فتح کرده، بر هم زدند، هشت‌هزار نفر اسير آوردند. باز بدبختي دامنگير شاهزاده شده در خراسان قحطي عظيمي پيدا شد که بالمرّه خراسان خراب شد.


بهاء‌الدوله
مشهور به حاجي بهاء‌الدوله، چون مکه رفته است. اسمش ساسان‌ميرزا، سنش چهل بيشتر است، پسر بزرگ بهاء‌الدوله‌ي مرحوم، پسر خاقان مرحوم است که معروف به گاو بود. خود اين هم اندکي به گوساله شبيه است. چشم‌هاي درشت دارد، ابرو پرپشم، ريش توپ، چهره زرد سياه، قد کوتاه، خودش را بسيار عاقل کامل همه‌چيزدان مي‌داند، اما نه اين‌طور است. آدم خوبي است. خالي از معقوليت نيست. مدتي لـله‌باشي وليعهد مرحوم، پسر تاج‌الدوله بود، بعد لـله‌باشي وليعهد مظفرالدين ميرزا شد، عزل شد، در وزارت جنگ نصرت‌الدوله قشون خمسه از افواج و سواره و ايلات شاهسون سپرده‌ي او بود، حالا چيزي ندارد.