چاق‌ کُش

اثر: Thomas Allen

روایت

شما وقتی داستان می‌نویسید مسؤول تک‌تکِ کلمه‌هایی هستید که روی کاغذ می‌آورید و حتی مسؤول تک‌تک حرف‌هایی که برای دیگران می‌زنید. این همان چیزی است که ‌جرزي كاسينسكيِ رمان‌نويس آن را با گوشت و پوست خود حس کرده. متنِ پیشِ رو، ماجرای مواجهه‌ی او با خوانندگانی است که زیاد دلِ خوشی از قلم او ندارند.

همین‌که عکس یک رمان‌نویس چاپ می‌شود، ‌مثل عکس من كه روی جلد مجله چاپ شد، وجهه‌اش به وضوح تغییر پیدا می‌کند. رمان‌نویس همین‌که از پشت نوشته‌ی خود بیرون می‌آید، به یک چهره‌ی شناخته‌شده تبدیل می‌شود و همین‌که به یک چهره‌ی شناخته‌شده تبدیل ‌شود، شما خودتان بهتر از من می‌دانید كه با هیچ چهره‌ی شناخته شده‌ی دیگری توفیر ندارد.

برای به تصویرکشیدنِ مصیبتِ رمان‌نویس مشهور، همین بس که یک روز مردی از طرف یک روزنامه‌ی آمریکایی برای مصاحبه با من به نیو هِیوِن آمد. بعد از مصاحبه به رستورانی در همان حوالی رفتیم، جایی که دست‌برقضا سر یک میز دیگر جشن تولدی به راه بود. مردی که داشتند برایش جشن تولد می‌گرفتند گنده‌ترین آدمی بود که تا به حال دیده بودم. همان‌طوری که ممکن است حدس بزنید، گوشتِ زیادی ندارم که با آن روحم را بپوشانم به‌خاطر همین از دیدن آن‌ کپه‌ی گوشتِ محض، انگشت به دهان ماندم. دلم می‌خواهد هم‌اندازه‌ی او باشم چون به‌نظر من این‌همه عشق به زندگی، دست‌آورد حیرت‌انگیزی است. چاقی زندگی است، چاقی گوشت است. گوشت چیزی است که من همواره به آن غبطه خورده‌ام. چه حیف که فقط می‌توانم آن را توی رمان‌ها نشان دهم و نه در هیکلم.

به هرترتیب، ‌سه يا چهار كيك شكلاتي جلوي آن مرد بود. من به‌شخصه کیک شکلاتی نمی‌خورم چون به‌ام نمی‌سازد. حتی اگر هم می‌ساخت احتمالا جای کافی برایش نداشتم. اما متوجه شدم که این مرد حتی بعد از خوردن سه‌تا کیک می‌توانست به راحتی بیشتر از آن هم بخورد. بنابراین از پيش‌خدمت خواهش کردم یک کیک دیگر برای مرد ببرد و پولش را هم از كارت اعتباري‌ام بردارد.
 

متن کامل این زندگی‌نگاره را می‌توانید در شماره‌ی بیست‌وپنجم، تیرماه ۹۲ بخوانید.

* این متن در سپتامبر سال ۲۰۱۲ با عنوان «The Cake Killer» در ماه‌نامه‌ی هارپرز منتشر و ‌با كمي تلخيص ترجمه شده است.