روح‌اله گیتی‌نژاد

یادداشت سردبیر

داستان یا ناداستان؟ فیکشن یا نان‌فیکشن؟ یک تصویر درخشان در کدام یک از این دو قالب‌ به کمال روایی خود می‌رسد و ماندگار می‌شود؟ وقتی یک نویسنده یا هنرمند به تصویری برجسته برمی‌خورد، تصویری آن‌قدر بدیع که به یک‌باره از بافت یک‌دست زندگی جدا می‌شود و در ذهن باقی می‌ماند، تکلیف چیست؟ گاهی این تصاویر چنان نیروی مولد پنهانی در خود دارند که به‌محض دیده و ثبت‌ شدن، با تخیل نویسنده پیوند می‌خورند و شروع به تنیدن دنیای دور خود می‌کنند. دیری نمی‌گذرد که بافت داستانی شکل می‌گیرد و ماحصل کار، ناگزیر ‌در قالب داستانی کوتاه یا بلند سرریز می‌شود. اما اگر این تصویر درخشان از جنسی دیگر باشد چه؟ تصویری که در پیوندخوردن با خیال نویسنده مقاومت نشان می‌دهد. تصویری که می‌خواهد روایت خود را نقل کند. روایتی که لزوما داستان نیست و گاهی شکل روایی خطی هم ندارد. قرار نیست نقطه‌ی الف را به ب وصل کند یا حتی خیلی خاطره‌وار با حفظ فاصله‌ی ایمن و با دیدی از بالا نقل شود. بلکه بیشتر تمایل دارد در عمق پیش برود، در عمق ذهن نویسنده و آفرینش‌گر. می‌خواهد افکار، احساسات و باورهایی را احضار کند که گاه ریشه در تجربه‌های مشترک انسانی دارند. تصاویری که اتفاقا به‌خاطرهمین ویژگی‌ (حضور در حافظه‌ی جمعی انسانی)، روایت کردن‌شان اندکی برملاکننده است و ناخودآگاه ذهن و زبان نویسنده و آفرینش‌گر ایرانی، نقل آن‌ها را پس می‌زند و مخاطب ایرانی را از تجربه‌ی بدیع مواجهه با روایت‌های شبه‌داستانی بی‌پیرایه محروم می‌کند.

این چالشی است که داستان نویسی در فضای ادبی غالبِ جهان به سلامت از آن عبور کرده و نتیجه‌ی آن تولید انبوه نا‌د‌استان (نان‌فیکشن)هایی است که هم‌سنگِ تولید و نگارش داستان برای نویسندگان‌شان اعتبار و برای خوانندگان‌شان لذت ادبی به همراه آورده‌اند. در فضای داستانی ایران هم نویسندگان و هنرمندانی تصمیم گرفته‌اند این مرز را پشت سر بگذارند و تولید اثر ادبیِ شبه‌داستانی را در قالب زندگی‌نگاره (مموآر) و روایت مستند جدی بگیرند که در خلال چهل شماره‌ی گذشته‌ی مجله‌ی داستان، نمونه‌هایی ماندگار از این آثار را منتشر کرده‌ایم. آثاری از نویسندگان و هنرمندان ایرانی که در بخش‌های درباره زندگی یا روایت‌های مستند منتشر شده‌اند و با اقبال بی‌نظیر مخاطبان داستان مواجه شده‌اند. اقبالی که بی‌اغراق درموارد زیادی، گسترده‌تر از توجه خوانندگان به بخش‌های داستانی بوده و حکایت از آن دارد که در این عرصه ذائقه و مطالبات مخاطبان ایرانی، اندکی از نویسندگان و آفرینشگران ادبی و هنری پیش افتاده است.

رکسانا رابینسون در بخش پایانی نوشته‌اش با عنوان «میراث ممنوع» (در بخش درباره داستان همین شماره) می‌گوید: «ما نویسنده‌ها خودمان را با آثارمان ابراز می‌کنیم و یک جورهایی ساده‌انگارانه است که فکر کنیم می‌توانیم حریم شخصی‌مان را حفظ کنیم. وقتی اولین نسخه‌ی دست‌نویس را پست کردیم، حریم شخصی را بوسیده‌ایم و گذاشته‌ایم کنار؛ همان دست‌نویسی که در آن «خود»های جنجالی و خصوصی‌مان را افشا کرده‌ایم. مهم نیست چه ژانری است، مهم نیست با چه اسمی آن را نوشته‌ایم: آن نوشته خودِ ماییم.» بنابراین شاید سوال و دغدغه‌ی اصلی این نباشد که آیا به عنوان یک نویسنده باید تجربه‌های شخصی مان را در قالبی غیر از داستان با مخاطب سهیم شویم یا نه، بلکه شاید این باشد که: «آیا باید بنشینیم پشت میز و شروع کنیم به نوشتن؟» چون «بزرگ‌ترین خطر همین است».

نویسنده‌ای که خطر کرده و خود را در برابر چشمان خواننده‌اش قرار داده، آیا روا نیست قدمی پیشتر رود و با آفرینش ناداستان، سطحی عمیق‌تر از مواجهه با تجارب انسانی را برای مخاطبانش رقم بزند؟ سوال اصلی این است.


اما درباره‌ي اين شماره‌ی داستان:

یک سه مطلب ویژه‌ی بهمن‌ماه در این شماره می‌خوانید: دو روایت در بخش دربارة زندگی و روایتی در بخش مستند با عنوان «غسل تعمید آتش» که این فرصت را برای خواننده فراهم می‌کند که تب‌و‌تاب روزهای منتهی به انقلاب ۵۷ را به قلم یک عکاس غیرایرانی و از چشم دوربین او ببیند. دیوید برنت عکاس امریکایی مجله‌ی تایم، عکس‌ها و یادداشت‌هایش را از چهل روزِ منتهی به پیروزی انقلاب ۵۷ در کتابی با عنوان «۴۴ روز» در سال ۲۰۰۹ منتشر کرد و این نخستین بار است که بخش‌هایی از این کتاب به فارسی در اختیار مخاطبان و پژوهش‌گران ایرانی قرار می‌گیرد.

دو روایت «تشخیص هویت» را هم در بخش درباره‌ زندگی از دست ندهید. این روایت موقعیت جذاب و منحصربه‌فردی را به تصویر می کشد که غیر از خواندنی بودن، پتانسیل داستانی بالایی هم دارد. از آن موقعیت‌هایی که نظریه‌ی فرمالیستی «پایان سوژه‌ها و بقای فرم‌ها» را به چالش می‌کشند. اگر هنوز سوژه‌هایی باقی مانده باشند که مبنای ساخت اثری خلاق قرار نگرفته‌اند، بی‌شک سوژه‌ی روایتِ «تشخیص هویت» یکی از آن‌هاست.

سه این شماره داستان دیگری از استیون میلهاوسر برای شما انتخاب و ترجمه کرد‌ه‌ایم. نویسنده‌‌ای که داستانِ «شهر دیگر» از او در شماره‌ی خرداد ۹۲ مجله، بازخوانی و در میزگردی درباره‌اش تحلیل و گفت‌وگو شد که بازخوردهای خوبی هم از سوی خوانندگان به همراه داشت. میلهاوسر که مهارتش را در ارائه‌ی مضامین فکری و فلسفی در قالب فضایی داستانی اثبات کرده، در داستان «گم شدن ایلین کلمن» بار دیگر این توانایی را به نمایش گذاشته و داستانی آفریده که تا مدت‌ها در ذهن خواننده باقی می‌ماند.

چهار دی‌ماه گذشته چند داستان منتشر نشده از سلینجر در فضای اینترنت پخش شد و وسوسه‌ی ترجمه و نشر این داستان‌ها، گریبان تحریریه‌ی ما را هم مانند بسیاری از محافل داستانی گرفت. اما این دغدغه که ترجمه و انتشار داستان‌هایی که نویسنده صراحتا با نشر آن‌ها مخالف بوده تا چه اندازه حرفه‌ای‌ست، ما را بر آن داشت که در بخش درباره‌ی داستان این شماره پرونده‌ای را به بررسی این موضوع اختصاص دهیم. اگر در این دغدغه شریک هستید، شما را به خواندن «میراث ممنوع» و «پیش از خواندن بسوزان» دعوت می‌کنم.

پنج هم‌زمان با آخرین روزهای تولید شماره‌ی بهمن مجله‌ی داستان، یک مجموعه‌داستان وارد بازار نشر شد. شاید این نخستین بار است که در ماه‌نامه‌ی داستان انتشار یک کتاب تازه را اعلام می‌کنیم و این کارمان یک علت مشخص دارد: آیین نوروزی، نویسنده‌ی مجموعه‌داستان «آب و هوای چند روز سال»، داستان نویس جوان و توانایی‌ست که مجله‌ی داستان افتخار معرفی او را به دنیای نشر و مخاطبان داستان ایرانی داشته است. این اتفاق فرخنده ما را به ادامه‌ی راه‌مان برای معرفی چهره‌های جدید به فضای داستا‌ن‌نویسی ایران امیدوار می‌کند.

شش سخن آخر این‌که به روال سال‌های پیشین، امسال نیز شماره‌ی اسفند و فروردین مجله در قالب ویژه‌نامه‌ی نوروزی و در میانه‌ی اسفند توزیع می‌شود. تلاش‌مان براین است که تجربه‌ی تولید داستان همراه (مجموعه‌ی صوتی از داستان‌های مجله) را که سال گذشته با استقبال و حمایت‌های چشم‌گیر شما مواجه شد، تکرار کنیم. پس وعده‌ی ما نیمه‌ی اسفندماه با ویژه‌نامه‌ی نوروزی داستان و «داستان همراه».

شب‌های زمستانی‌تان گرم و پر داستان باد!