پشت لايه‌های شيشه‌ای

جستار

درباره‌ي تاثير تلويزيون بر داستان‌نويسان معاصر

با ظهور هر فناوري جديد مناسبات بین آدم‌ها عوض می‌شود و جامعه چهره‌ی تازه‌ای به خود می‌گیرد. وظیفه‌ی داستان‌نویس‌ها به‌عنوان هنرمندانِ همیشه ‌خودآگاه، این است که آن پدیده و تغییرات ناشی از آن را موشکافانه بررسی کنند. در سال‌های ظهور تلویزیون، جامعه‌ی آمریکا دست‌خوش تغییرات وسیعی شده بود. دیوید فاستر والاس که بعدها در رمان مشهورش «شوخی بی‌پایان» هم به بررسیِ پدیده‌ی تلویزیون و اعتیاد به آن پرداخته، سال ۱۹۹۳ در مقاله‌ای بلند با دقیق‌شدن در این پدیده و بررسی آفت‌ها و امکاناتِ آن در ادبيات معاصر، پیشنهادهایی برای داستان‌نویسی در عصر تلویزیون ارائه داده و جایگاه نویسنده را در این عصر دوباره تعریف کرده است. آن‌چه می‌خوانید بخشی از این مقاله‌ی مفصل است.

داستان‌نویس‌ها از آن گونه‌هایی‌اند که چشم‌چرانی می‌کنند. کمین می‌کنند و خیره می‌شوند. لحظه‌ای که داستان‌نویس از حرکت می‌ایستد، جایی مي‌نشيند و زل‌مي‌زند. داستان‌نويس‌ها نظاره‌گرِ مادرزادند. همان کسانی‌اند که اطراف مترو می‌ایستند و در نگاه‌های بی‌اعتنایشان چیزی ناخوشايند هست. چیزی تهاجمي. دلیلش این است که موقعیت‌های انسانی خوراک نویسنده‌ها هستند. نویسنده‌ها به انسان‌هاي ديگر همان‌طوری نگاه می‌کنند که راننده‌های مبهوت آرام‌تر می‌رانند تا به لاشه‌ی ماشین‌ها نگاه کنند: آن‌ها شيفته‌ي اين‌اند که خود را شاهد ماجرا ببینند.

در ضمن داستان‌نويس‌ها از آن گونه‌هاي به‌شدت خودآگاه‌اند، حتي با معيارهاي آمريكايي. وقت مفید زیادی را صرف بررسی دقیق کسانی مي‌كنند که به آن‌ها برمی‌خورند، وقت مفید زیادِ کمتری را هم با این دل‌شوره می‌گذرانند که چطور با دیگران برخورد کنند. چطور به‌نظر می‌رسند، نكند گوشه‌ی لباس‌شان به دكمه‌ی شلوار آویزان باشد، نكند طعمه‌های چشم‌چرانی‌شان آن‌ها را کمی چندش‌آور بدانند، آدم‌هایی همیشه در کمین، خیره.

در نتیجه، اکثریت قابل توجه نویسنده‌ها، این نظاره‌گرهای مادرزاد، دوست ندارند مورد توجه مردم قرار بگیرند. دوست ندارند دیده شوند. استثناهای این قانون –میلر، مک‌اینرنی، جانُویتز- این تصور اشتباه را پدید آورده‌اند که خیلی از ادبا دوست دارند مردم به‌شان توجه کنند. بیشترشان نه. آن عده‌ی کمی که دوست دارند به‌شان توجه شود، خودبه‌خود توجه بیشتری را جلب می‌کنند. بقیه‌مان توجه کمتري جلب مي‌كنيم و دید می‌زنیم.

بیشتر نویسنده‌هایی که می‌شناسم آمریکایی‌اند و زیر چهل‌سال. نمی‌دانم نویسنده‌های زیر چهل‌سال بیش از بقیه تلویزیون نگاه می‌کنند یا نه. آمارها می‌گویند در هر خانواده‌ی متوسط آمریکایی روزانه بیش از شش‌ساعت تلویزیون تماشا می‌شود. هیچ داستان‌نویسی را نمی‌شناسم که در خانواده‌ی متوسط آمریکایی زندگی کند. درواقع تا حالا هیچ خانواده‌ی متوسط آمریکایی ندیده‌ام. مگر در تلویزیون.

همین حالا می‌توانید دو چیز را درباره‌ی تلويزيون ببينيد که ظرفیت بالایی برای داستان‌نویس‌های آمریکایی دارند؛ یک، تلویزیون بخش زیادی از تحقیقات انسان‌شناسيِ غارت‌گرانه‌ي ما نويسنده‌ها را انجام می‌دهد. انسان‌های آمریکایی، در زندگی واقعی گروهی بی‌ثبات و دم‌دمي‌اند و پیداکردن هرگونه صدای واحد میان آن‌ها، همان‌قدر سخت است که پيدا كردن يك صداي واحد در قلمروی ادبی گسترده‌ی طبیعت‌گرایی داروین تا پساپست‌مدرن‌های سایبرنتیک‏[۱]‎ دهه‌ی هشتاد. اما تلویزیون فقط به يك جور تك‌صدايي آراسته شده است. اگر می‌خواهیم بدانیم عادي‌بودنِ آمريكايي چيست –یا آمريكايي‌ها به چه‌چيز مي‌گويند عادی– می‌توانیم به تلویزیون اعتماد کنیم. چون علت وجودیِ تلویزیون این است که آن‌چيزي را نشان دهد كه مردم دل‌شان می‌خواهد ببینند. تلویزیون آینه است. اما نه آن آینه‌ی استاندالی که آسمان آبی و گودال گلی را نشان می‌دهد. بیشتر آینه‌ی زیادی روشنِ دست‌شویی‌ها که نوجوان‌ها جلوبازویشان را تویش برانداز مي‌كنند و كشف مي‌كنند كه از كدام زاويه خوش‌تيپ‌تر ديده مي‌شوند. این نوع دریچه، كمكي به فهمیدنِ برداشت آمریکایی‌ها از خودشان نمي‌كند. نویسنده‌ها می‌توانند به تلویزیون باور داشته باشند. تلویزیون بهترین چیزی را در اختیار دارد که جمعیت‌شناسان با استفاده از علوم اجتماعی ارائه می‌کنند، و این محققان می‌توانند تعیین کنند که آمریکایی‌ها در دهه‌ی ۱۹۹۰ دقیقا چه‌چیزی هستند و چه می‌خواهند: این‌که ما به‌عنوان مخاطب می‌خواهیم خودمان را چگونه ببینیم. از سطح تا عمقِ تلویزیون بر پایه‌ی تمنا است. به بیان داستانی، تمنا نمك غذای انسان است.
 

متن کامل این روایت را می‌توانید در شماره‌ی چهل‌وسوم، اردیبهشت ۹۳ بخوانید.

* این متن ترجمه‌ي بخشی از مقاله‌ی E Unibus Pluram: TV and U.S. Fiction است که در مجموعه‌ي A Supposedly Fun Thing I’ll Never Do Again چاپ شده است.

  1. ۱. نام نظریه‌ای است که مناسبات انسان و ماشین و مناسبات ماشین‌ها با یکدیگر را تبیین می‌کند. [⤤]