خانه زیبارویان خفته

صبا طاهریان

یک مکان

چند قاب زیبا از تولد و زندگی مانکن‌ها

به قصه‌های هزار و یک شب می‌ماند؛ خانه‌ای تاریک، قدیمی، نیمه‌ویران (و بیایید فرض کنیم مخفی، انتهای یکی از کوچه‌های پرپیچ‌وخم شهر) که در آن کالبد زیبای بی‌روح خلق می‌کنند. گِل سحرآمیزی را که از چین می‌آید با دقت و ظرافت، قالب می‌گیرند، می‌تراشند، صیقل می‌دهند، رنگ می‌زنند اما به آن جان نمی‌دهند. پوست‌ها صاف و نرم و بی‌لک، بینی‌ها و چانه‌ها خوش‌فرم، گونه‌ها برجسته، انگشت‌ها کشیده، بدن‌ها خوش‌تراش اما چشم‌ها خالی و بی‌سو. لشکر زیبارویان خفته، منجمد، مبهو+ت. آماده‌ی پراکنده شدن در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر، پشت ویترین‌ها، کنار رگال‌ها، دمِ مغازه‌ها. که لباس نو بپوشند و بایستند و زل بزنند به روبه‌رو. به ما که بی‌خبر از ‌مقابل‌شان رد می‌شویم و در خالیِ چشم‌هایشان گیر می‌افتیم. نگاه‌مان که عادت دارد به جست‌وجوی چیزی در چشم‌های دیگری، راه به جایی نمی‌برد و گیج می‌شود و دست‌آخر، شاید برای پایان دادن به این بهت، «خود»ش را به او عاریه می‌دهد؛ لباس عروس را با پف‌های ابدی‌‌اش در چشم‌برهم‌زدنی تن می‌کنیم، کت‌وشلوار را با خط اتوی فولادینش می‌پوشیم و می‌ایستیم به تماشای خودمان. چه شیک، چه براق، چه اثیری و بی‌زوال و در عین حال نزدیک و دست‌یافتنی.

خانه زیبارویان خفته
 

خانه زیبارویان خفته
 

ادامه‌ی این مجموعه‌‌عکس را می‌توانید در شماره‌ی چهل‌وچهارم، خرداد ۹۳ ببینید.