دویستواندی سال پیش حوالی همین اوقات، تهران آماده میشد تا شاهد اولین سال پایتختشدنش باشد. چنارستان طهران، قصبهای کوچک بود در دامنهی البرز و نزدیک ری، عروس شهرهای خلافت شرق در قرون دوم تا ششم هجری. نامش شاید نخستینبار پس از استقرار ملوک پادوسبانیان بر قصران و شمیران در قرن هشتم هجری شنیده شده باشد؛ وقتی زلزله قصران را تخریب کرد و تهران به مرکزیت فلاتی که در آن واقع بود درآمد. اما تا حدود چهار سده بعد که خان قدرتمند قاجارها قدم به آن بگذارد، همان روستای کوچک باقی ماند. در این فاصله گاهگاهی به علت آبوهوای خوش و مجاورتش با آستانهی ری، مورد توجه قرار میگرفت اما چون به گفتهی قزوینی شهری بود در احاطهی غارتگران، این توجه چندان دیری نمیپایید. در دورهی صفویان، شاه طهماسب اول کوشید آن را به سوی شهر شدن براند اما چندان توفیقی نیافت و تنها حصاری دور آن گسترد تا منضبط شود. شاه عباس نیز در مسیرش به سوی ییلاقهای مازندران، در آن اقامت میکرد و چون نوبتی در آن از بدی هوا بیمار شد، نذر کرد و چنارستانی در آن بنا گذاشت؛ شاید به این بهانه تهران هم چهارباغ بالا و پایینی پیدا کند و از بدی هوایش کاسته شود. اما اینها هم نتوانست این قصبهی کوچک را به شهری تماموکمال تبدیل کند.
در سال ۱۱۶۵ شمسی، آقا محمدخان زیر چنار سوختهی سعدآباد ورامین تاجگذاری کرد و بعد از منکوب کردن تمام مدعیان داخلی و خارجی سلطنت، در نوروز ۱۱۷۳ شمسی پا به دیوانخانهی تهران گذاشت و این شهر را رسما به تختگاه قاجارها مبدل کرد. این مرکزیت، تهران را بهسرعت به سوی تحول پیش برد. همهی شهر در ارگ و اطرافش خلاصه میشد و از دروازهی شمالی به بعد، یعنی حوالی میدان توپخانهی کنونی، دیگر چیزی جز یک دشت وسیع و حاصلخیز وجود نداشت. دور تا دورش هم خندقی بود که کمکم داشت پر میشد و به همه کاری آمد جز دفاع در مقابل مهاجمان ناخواندهای به نام مهاجر. کمکم از همان سوی خندق، کوچه و گذر و خیابان سر برآورد و وقتی همان دویستسال پیش، اولیویه، حشرهشناس مشهور فرانسوی پا به آن نهاد، آن را روستایی خواند که بر تنش قبایی میدوزند به قامت شهر. تهران کمکم شلوغ میشد هرچند هنوز تمرکز در اطراف ارگ بود و باغات شمالی و ارتفاعات شمیران و کن و سولقان، شکارگاهی بود برای شاه که در آن از قوچهای فربه تا کلهای کهنه پیدا میشد. دورهی سلطنت فتحعلیشاه برای تهران، آزمون شهریت بود با احداث خیابان و میدان و بقیهی مظاهرش. آزمونی که در آن پای اروپاییان هم به پایتخت پرشیا باز شد و سفارتخانهها و عمارتهای ییلاقی دولتهای اجنبی، یکییکی پدید آمدند و نام تهران در نامههای رسمی پدیدار شد: تهرانـ لندن، تهرانـپطرزبورگ، تهران ـ آستانه و تهرانـ پاریس.
در دورهی گذار بعد از فتحعلیشاه، کسانی چون فیدور کورف، کنت دو سرسی، کلنل کلمباری و شاهزاده سولتیکوف که به مقاصد سیاسی و فرهنگی به ایران سفر میکنند، همگی تهران را شهری توصیف میکنند آرام و خاموش در دامنههای البرز و شلوغ و پرازدحام در دروازهدولت و سبزهمیدان. ناصرالدینشاه که به تهران آمد با شهری روبهرو شد که کاخ گلستان، مردهریگ اسلافش را در خود جا داده بود. پس دست به ترکیب شهر و کاخها زد و جای دیوانخانهها و اندرونیهای تودرتو، عمارتهای نو درانداخت و چون قدم به آنسوی دروازههای بسفُر گذاشت و برگشت، خواست تهران را به سلیقهی آنچه دیده بود بسازد. مظاهر تمدن جدید را وارد کرد و شانزهلیزه را در لالهزار و اتوآل را در الماسیه و ورسای را در سلطنتآباد پدید آورد. استاسیون لندن را به ماشیندودی شاه عبدالعظیم سپرد و کروپ را در قورخانهی مبارکه خلاصه کرد. بهجای پالهرویال، پارک اتابک و امینالدوله را ساخت و بهجای عمارت دوکنشینِ بادِن، سرخهحصار و شهرستانک را. با به قدرت رسیدن پهلوی، تهران صدساله شده بود. دیگر نوبت تغییری دوباره بود اما تغیّر کرد. مثل پروانهای نارس از پیله بیرون آمد و در این پوستاندازی بدفرجام، بیش از نیمی از بافت تاریخی و قدیمیاش را از دست داد. به نقطهی آغاز هیبت کمهویت و غولآسایی تبدیل شد که امروز میبینیم.
آنچه در ادامه میخوانید، گزارشها و توصیفهایی است از تهران در هفتصدسال گذشته که جز وصف غریب و کهن اول، بقیه از سفرنامههای فرنگیان انتخاب شدهاند و در توالیشان میتوان دید که آبادی کوچک و بیاهمیت دامنهی البرز، آرامآرام گسترش مییابد و طهران، تهران میشود.
ميوههايشان فراوان و نيكو است
آثار البلاد و اخبار العباد، زکريا بن محمد بن محمود قزويني، ۶۳۱ هـ . ش
تهران روستاي بزرگي از دهات ري است كه باغها و بستانهاي زياد و درختان ميوه بسيار دارد. ساكنان تهران در سردابهايي زندگي ميكنند كه به لانهي مورچگان ميماند، و هنگامي كه دشمني بدانها روي ميآورد، در آن خانههاي زيرزميني پنهان ميشوند. دشمن چند روزي آنها را در محاصره ميگيرد و چون نوميد ميشود، بازميگردد. آنگاه از زيرزمين بيرون آمده به تبهكاري و كشتار و غارت و راهزني ميپردازند. اهالي تهران بيشتر اوقات نسبت به پادشاه زمان نافرماناند و براي ضبط ايشان تدبيري جز مدارا كارگر نيست. تهران دوازده محله دارد كه هر يك با ديگري در جنگ و ستيز است. در مواقعي كه تهرانيان فرمانبرداري سلطان را گردن مينهند، كارگزار و مامور خراج، ريشسفيدان روستا را گرد ميآورد و از آنها مطالبهي ماليات ميكند. پس از آنكه پرداخت مقرر سلطان مورد موافقت قرار گرفت، يكي از ساكنان تهران خروسي ميآورد و ميگويد اين در ازاء يك دينار است و ديگري مرغي عرضه ميكند و ميگويد اين هم يك دينار است و بدين ترتيب ماليات را تأديه ميكنند. آنان پيوسته آماده و مترصد ارتكاب خلافاند و فرمانروا به اين دلخوش است كه بگويد ايشان فرمانبردار پادشاه و خراجگزارند. اهالي تهران با گاو كشت و زرع نميكنند زيرا ميترسند كه به هنگام نافرماني و خيانت، گاوهاي ايشان ضبط گردد. آنها كارهاي زراعي را بهوسيلهي بيل انجام ميدهند و از نگاهداري گله و چهارپايان ـ از بيم مصادرهي آنها ـ خودداري ميكنند. ميوههايشان فراوان و نيكو است، به ويژه اناري دارند كه در هيچيك از ديگر شهرها نظيرش يافت نميشود.
خيابانها پر از چنار است
سفرنامهي پيترودلاواله، معاصر با شاه عباس صفوي، ۹۹۷ هـ . ش
روز دوشنبه شاه عازم قزوين شد. همان شب، من نيز دستور دادم باروبنه را ببندند و به دنبال شاه به راه افتادم. جادهي فرح آباد به فيروز کوه، شمالي ـ جنوبي بود، ولي از فيروزکوه تا قزوين جاده به سمت غرب امتداد مييافت. آن شب از دو رودخانه عبور کرديم و جادهي کوهستاني بسيار مشکلي را پيموديم. تمام اين کوهستان پر از نوعي گياه خوشبو بود که گل آنها را ميشد به يک هرم بزرگ زردرنگ، مرکب از دانههاي ريز تشبيه کرد. من قبلا هرگز چنين گلهايي نديده بودم و گمان نمي کنم در ايتاليا مثل آن را داشته باشيم؛ کسي هم نبود اطلاعاتي در اين باره به من بدهد، زيرا همراهي که از اهالي مارسي با خود داشتم، در فيروزکوه ناگهان مرا ترک کرد و رفت. علت اين اقدام او را نميدانم، ولي به هر حال پيش خود قسم خوردهام هيچوقت يک فرنگي را با خود به خارج از اروپا نبرم؛ زيرا آنان در اين سرزمينها واقعا بد ميشوند. يعني بهتر بگويم هيچ اروپاييِ خوبي رنج يک چنين سفر طولاني را به خود هموار نميکند و آنهايي که حاضر به اين مسافرتها ميشوند، همه مردم نااهل و کج فکر و بدعمل هستند که چون نميتوانند در سرزمين خود باقي بمانند، به فکر گردش به دور دنيا ميافتند.
شب دوم بانو معاني را اسباب و اثاثيه عقب گذاشتم و خودم بهسرعت با اسب به جلو راندم، زيرا نميخواستم آنقدر از شاه عقب بمانم که رسيدن به او برايم مشکل شود و درنتيجه مرا تنبل تصور کنند. از دههاي متعددي گذشتم و در دهي به نام گيلارد سهساعت خوابيدم و سهساعت از خورشيد بالا آمده، از رودخانهاي بهنام جاجرود گذر کردم. گرچه اين رودخانه نسبتا عميق بود، ولي پل مخروبهاي داشت که عبور از آن را امکانپذير ميساخت. سرانجام ظهر چهارشنبه ششم ژوئن يا کمي ديرتر، درحاليکه ده تا دوازده فرسخ راه پيموده بودم، به شهري بهنام تهران رسيدم، که يک فرسنگ دورتر از مقبرهي يکي از مقدسان آيين اسلام، واقع شده است.
شاه در همان حوالي توقف کرده بود؛ ولي وي در تهران خانه ندارد و هرگز بدانجا پاي نميگذارد و حتي يک مرتبه به آن فحش داده و به روح پدر هر کس که وارد اين شهر شود، لعنت فرستاده است. بهنظر ميرسد که وي موقعي در اين شهر به علت خوردن ميوهي زياد مريض شده و دانههايي از بدنش بيرون ريخته است؛ عدهاي نيز ميگويند که اهالي شهر تهران آنطوري که بايد از او استقبال نکردهاند. با تمام اين لعن و نفرينها، من مايل شدم به ديدن شهر بروم و بدين قصد از ميان اردو عبور کردم و با وجودي که مردم تهران به خارجيها جا نميدهند، محل دلچسبي در يکي از باغات پيدا کردم و در سايهي درختان به خواب خوشي فرو رفتم.
تهران شهر بزرگي است که از قزوين وسيعتر است، ولي عدهي کمي در آن ساکن هستند. تمام اين شهر از باغهاي بسيار بزرگي پوشيده شده و همه رقم ميوه در آنها يافت ميشود، منتها بهعلت گرمي هوا صبح خيلي زود بايد آنها را بچينند و براي فروش به اطراف بفرستند. تهران پايتخت ايالتي است که به همين نام خوانده ميشود و مقرِ خان است. اين شهر بر سر راه فيروزکوه واقع شده و خيابانهاي آن از نهرهايي که تعداد آنها فوقالعاده زياد است سيراب ميشود و همين نهرهاي پهن و باريک و کوتاه و طويل، براي آبياري باغات نيز مورد استفاده واقع ميشوند. خيابانها پر از درختهاي چنار است که همه پربرگ و قطور و زيبا هستند و بايد بگويم که در تمام مدت عمر خود هيچوقت تعداد به اين زيادي چنارهاي تنومند زيبا نديدهام. تنهي اين درختان بهاندازهاي قطور است که اگر دو مرد دست به دست يکديگر بدهند، باز هم نميتوانند يکي از آنان را در بغل بگيرند و من بايد واقعا تهران را شهر چنار بنامم. از اين گذشته عمارت يا چيز زيباي ديگري در اين شهر نيست.
ادامهی این روایت را میتوانید در شمارهی پنجاهوسوم، عید۹۴ ببینید.