طرح: روح‌اله گیتی‌نژاد

بنفش چرک‌تاب

در دوره‌ای از ازدواج‌مان که علی‌الاصول همه‌چیز باید جفت‌وجور می‌بود، من و بیل در دریایی از ناهماهنگی غوطه‌ور بودیم؛ عاجز از رابطه برقرار کردن با همدیگر و مشغول زندگی روی خط فقر.
علتش این بود که سه تا نوجوان ما را به اسیری گرفته بودند. آن‌ها همه‌جا بودند. خودشان را پشت درهای قفل‌شده‌ای پنهان می‌کردند که از طنین ضجه‌‌ی جگرخراش و جانکاه گیتارها می‌لرزیدند. عین مجسمه‌های سیمانی جلوی یخچالِ باز می‌ایستادند در انتظار این‌که چیزی تکان بخورد. حوله را مثل دستمال‌کاغذی استفاده می‌کردند و شامپو را جوری که انگار از شیر آب بیرون می‌آید. تلفن برایشان حکم بند ناف را داشت که اگر قطعش می‌کردی رنگ‌شان کبود می‌شد. برای نفس کشیدن هم پول‌توجیبی می‌خواستند.

وقتی کوچک بودند اوضاع فرق می‌کرد. قوانینی وجود داشت که شکستن‌شان مشمول جریمه بود و آن‌ها را از چیزهای خوبی محروم می‌کرد. حالا قوایشان به‌وضوح بیشتر از ما بود؛ سه به دو بودیم. نه‌تنها دیگر هیچ کنترلی بر آن‌ها نداشتیم، خودمان را هم گم کرده بودیم و دیگر نمی‌دانستیم کی هستیم. هر روز در جوار نوجوان‌ها مثل دو روزِ آخرِ یک حاملگی پنج‌ساله است. هر روز بیدار می‌شوی و از خودت می‌پرسی: «پس کی تمام می‌شود؟» آدم به جایی می‌رسد که یک چیزهایی به افسانه‌های دور می‌مانند؛ مثلا توالت رفتن بدون این‌که مجبور باشی سیفون را اول بکشی. یا حضور یک خوشه‌ی موز در خانه برای مدتی بیشتر از پانزده دقیقه.

من و بیل نقشه‌های مخفیانه‌ای برای بازپس‌گیری قلمرو ازدست‌رفته‌مان داشتیم. می‌خواستیم یک شب بخزیم توی هال‌مان و کنترل تلویزیون را به غنیمت بگیریم تا بتوانیم برنامه‌های دلخواه‌مان را ببینیم ولی هیچ وقت نشد. می‌خواستیم یک شب برویم بیرون بدون این‌که مجبور باشیم قبلش چک کنیم که آیا ماشین خودمان آزاد است یا نه، اما این هم نشد. مدت‌ها بود که دوتایی وقت نگذرانده بودیم اما خوشبختانه هنوز خواسته‌های مشابهی داشتیم. یا لااقل من این‌طور فکر می‌کردم.

یک شب همین‌طور که داشتم برای خواب آماده می‌شدم رو به بیل که مشغول گرفتن ناخن‌های پایش بود، داد زدم: «یادته چه کیفی می‌کردیم موقع جابه‌جا کردن مبل‌ها؟ می‌خوام وقتی بچه‌ها رفتن پی زندگی‌شون، یه دستی به خونه بزنم.»
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی پنجاه‌وهفتم، مرداد ۹۴ ببینید.

*اين متن انتخابي است از كتاب A Marriage Made in Heaven كه در سال ۱۹۹۳ منتشر شده است.