اینروزها خواندن کتابهای ترجمه آنقدر در نظرمان عادی شده که گاهی یادمان میرود جهانی شدن ادبیات مثل هر چیز دیگری نقطهی آغازی داشته و روندی طی کرده است. شناخت این روند و تاثیرات آن، برای ادبیات ایران که سالهاست در انتظار ورود به بازارهای جهانی است، بهنظر ضروری میرسد. اینکه چه کتابهایی برای مطرح شدن در سطح جهان انتخاب میشوند، چه میشود که از خیل کتابهای نوشتهشده این آثار خودشان را به سطح اول جهان میرسانند، چرا پاموکها و موراکامیها در کل دنیا ترجمه و خوانده میشوند، سوالهایی هستند که اگرچه شاید نه بهعنوان بازیگران این عرصه اما دستکم بهعنوان مخاطبانش باید به دنبال پاسخشان باشیم.
با وجود جنبههای مثبت جهانی شدن ادبیات، بعضی هم به دیدهی شک و تردید به آن نگاه میکنند و معتقدند اقبالی که به نویسندگانش روی آورده ناشی از بیرنگوبویی آثارشان است. در متن پیشرو، سردبیران نشریهی n+1 با نگاهی به تاریخچهی این پدیده از انتقادهایشان به ادبیات جهانیای که این روزها باب شده میگویند و در برابرش از نوعی ادبیات بینالمللی دفاع میکنند که برای پیدا کردن مخاطبان جهانی نهتنها همرنگ جماعت نمیشود، بلکه خودش را بهعنوان سلیقهای تازه به ادبیات جهان ارائه میدهد. فارغ از موافق یا مخالف بودن با این استدلالها، بهتر است این بحثهای تازهپاگرفته را دنبال کنیم، چرا که اگر میخواهیم کتابهایمان را در قفسههای ادبیات جهان ببینیم، باید آگاهانه و بااحتیاط قدم برداریم.
جهانی شدن ادبیات فکر خوبی بهنظر میرسد. ادبیاتی که بهراستی از همهنظر جهانی است باید همدلی خوانندگان را بیشتر برانگیزد و تعصبات بومی را از میان ببرد، ما را از سلولهای نمناک عقاید و افکار محدود محلی آزاد کند تا بتوانیم در خیال با مردمانی در دوردستترین مکانها و زمانها همراه شویم. از اين رو، هیچکس در جلسات دپارتمانهای علوم انسانی، در جشنوارههای بینالمللی کتاب، یا در میزگردهای ادبی چیزی علیه ادبیات جهانی نمیگوید، بلکه برايش ثنا هم میخوانند. چقدر خوب است که مردم در زبانهای مختلف (گیرم که یک زبان، یعنی انگلیسی، در این میان زبانِ غالب باشد) در باب تاریخ و فرهنگهای مختلف چیز مینویسند و میخوانند. بر منکرش لعنت.
با اینحال، خودِ واژهی ادبیات حالا به مرحلهای رسیده که به نظر قلابی میرسد. آیا چیزی در کار است که اضافه کردن پسوند جهانی سعی در جبرانش دارد، آیا لکهای هست که این پسوند بناست بپوشاندش؟ یک چیز مشخص است: در اواخر دههی ۱۹۹۰ موج تازهی جهانیشدنِ ادبی شروع به نشو و نمو کرد. در ۱۹۹۷ «خدای چیزهای کوچک» نوشتهي آرونداتی روی، جایزهی بوکر را برد و خیلی زود ششمیلیون نسخه فروش کرد. در سال ۲۰۰۳ رمان پرفروش «بادبادکباز» نوشتهی خالد حسینی، نویسندهی افغانتبار آمریکایی، باعث شد بعضی از آمریکاییها نسبت جنگی که در افغانستان به راه انداخته بودند احساس بهتری پیدا بکنند، حال خیلیهای دیگر را هم بدتر كرد.
گستردهتر شدن جغرافیایی حساسیت ادبی زمانی اتفاق افتاد که کشورهای فقیرتر داشتند آرامآرام به شکل قابلتوجهی از نظر اقتصادی به کشورهای ثروتمند نزدیک میشدند. برای نخستینبار از زمان انقلاب صنعتی، رشد اقتصادی کشورهای درحالتوسعه از کشورهای توسعهیافته بیشتر شده است. در هزارهی تازه، ادبیات به سیاحت پایتختهای اقتصادیِ درحالظهورِ جایی از جهان رفته که پیشتر جهانسوم خوانده میشد: حالا کتابهایی حجیم دربارهی بمبئی، پکن و سائوپائولو، به جرگهی کتابهایی دربارهی لندن و نیویورک پیوستهاند و در صورت فلکی رخشانی بر پهنهی آسمان شب گردش میکنند. رماننویسان برگزیده به نظر آنهایی میرسند که همچون پاموک و موراکامی، موفق شدهاند از میهنشان فراتر بروند و به منظومهای جهانی بپیوندند.
آنچه همدوشِ توسعهی اقتصادی بینالمللی درقرن پانزدهم و در شمال ایتالیا توسعه یافت، نه ادبیات جهانی بلکه ادبیاتی بومی بود. ملیسازی ادبیات در عصر مدرنیته، به آن معنا نبود که هرگز ادبیاتی جهانوطن به وجود نخواهد آمد. همیشه بعضی متنها در میان اقشاری به لحاظ جغرافیایی وسیع اما به لحاظ اجتماعی و اقتصادی کموسعت دستبهدست ميشدهاند، اقشاری که میتوانیم بهنوعی جهان بنامیمشان. به اين معنا هزارویکشب، که همهی افراد باسوادِ اکثر بخشهای خاورمیانه و جنوب آسیا یک نسخه از آن را داشتند، ادبیات جهانی بوده است. همینطور ادبیات سانسکریت که تا زمان استعمار ورای مرزهای «راج» هندوستان خوانده میشد. به همین ترتیب، نسخهی لاتین کتاب مقدس برای معدود باسوادان اروپای قرون میانه، ادبیات جهانی بود. اما انگارهیWeltliteratur[۱] در شکل مدرنش به زمان گوته بازمیگردد. گوته در سال ۱۸۲۷ گفته بود «هر روز بیش از پیش به این نتیجه میرسم که شعر داراییِ عالمگیر نوع بشر است. ادبیات ملی امروزه دیگر عبارتی بهنسبت بیمعناست. آغاز عصر ادبیات جهان نزدیک است، و همگان باید بکوشند تا تقربش را تسریع کنند». در همین مصاحبه است که گوته اشاره میکند رمانهای چینی و ترجمهی اشعار فارسی را میخواند، و دربارهی چگونگی خوانده شدن آثار خودش در فرانسه، بحث میکند. شگفتانگیزترین چیز در مورد تعبیرهای تحسینبرانگیز گوته این است که چقدر بیراه به نظر میرسند. شعر اصلا به اندازهی نثر داراییِ عالمگیر نوع بشر نیست، در ترجمه بخش عمدهتری از آن از دست میرود و بازیهای زبانی اشعار مدرن و پسامدرن این را تشدید هم کردهاند. مهمتر از آن ادبیات قرن نوزدهم، به عوض اینکه در یک ادبیات یکهی جهانی گرد بیاید، داشت ویژگیهای ملیاش را بیشتر میکرد.
ادامهی این جستار را میتوانید در شمارهی پنجاهوششم، تير ۹۴ ببینید.
* این متن با عنوان What is Global Literature پاییز ۲۰۱۳ در نشریهی n+1 منتشر شده است.