یادداشت سردبیر

سلامٌ علی ابراهيم

چون با ابراهیم به حجّت بر نیامدند، گفتند: «بسوزید این را.» آنگه نمرود بفرمود تا ابراهیم را بگرفتند و در خانه‏اى بازداشتند، و ایشان ساز آتش پیش گرفتند. یک ماه هیزم جمع مى‏کردند تا چندان جمع کردند که از بالاى آن چون کوهى برفت. آنگه از جوانب آتش در او نهادند تا در او گرفت‏ و سخت شد چنان‌که مرغ در آن هوا نیارست پریدن. آنگاه منجنیقى ساختند و بر بالاى‏ بنهادند و ابراهیم را دست و پاى ببستند و در آنجا نهادند و به آتش انداختند.

همه خلقان‏ از آن ضجّه کردند مگر جنّ و انس. فریشتگان گفتند: «بار خدایا! تو را در زمین خود یک بنده‌ی موحّد است، تمکین مى‏کنى تا او را به آتش بسوزند؟ ما را دستور باشد‏ تا او را نصرت کنیم؟» گفت: «بروید و اگر از شما یارى خواهد یارى کنید او را، و اگر توکّل بر من کند با من گذارید او را.»

آن فرشته که بر باران موکّل است آمد و گفت: «یا ابراهیم! اگر خواهى تا باران بر این آتش گمارم تا فرو نشاند و تو را هیچ گزند نکند.» گفت نخواهم. آن فرشته که موکّل باد بود آمد و گفت: «اگر خواهى باد را برگمارم تا این آتش در عالم پراگنده شود.» گفت نخواهم. و اصناف فریشتگان‏ آمدند، هر کسى گفتند از ما یارى خواه. گفت: «نخواهم، خداى بس است مرا.»

چون او را در پلّه‌ی منجنیق نهادند، گفت: «… حسبى الله و نعم الوکیل.» چون او را بینداختند جبریل در هوا به او رسید، گفت: «یا ابراهیم! هیچ حاجت هست تو را؟» گفت: «امّا به تو حاجت نیست.» جبریل گفت: «پس از خداى بخواه.» گفت: «مرا کفایت است از سوال آن‌که او حال من مى‏داند.» خداى تعالى وحى کرد به آتش‏: «اى آتش سرد شو بر ابراهیم، سردى با سلامت.» فرشتگان بازوهاى ابراهیم گرفتند و او را آسان بر زمین‏ نهادند، خداى تعالى چشمه‌ی آب عذب پیدا کرد و انواع ریحان از گل و نرگس. هفت روز آنجا بود. از ابراهیم پرسیدند که چون بودى در آتش؟ گفت: «در همه عمرم از آن خوش‌تر وقتى نبود مرا.»

و نمرود هیچ شک نکرد که ابراهیم نمانده باشد، از کوشک خود نگاه کرد تا حال چیست. ابراهیم را دید در میان آتش نشسته و در پیش او چشمه‌ی آب و پیرامن او انواع ریاحین از آن به‏ شگفت آمد. ابراهیم را گفت: «این چه حال است؟ این بوستان و مرغزار از کجا آمده؟ و این ریاحین و این آب؟» گفت: «خداى من پیدا کرد اینجا براى من.» نمرود گفت: «بزرگ‏ خدایا که خداى تو است که با تو این‌همه نعمت کرد، و لکن اى ابراهیم گرد تو حصارى است از آتش، از آنجا برون توانى آمدن؟» گفت: «توانم آمدن.» گفت: «بیاى‏ تا ببینم.» ابراهیم ‌علیه‌السّلام از آنجا بیرون آمد و آتش به او هیچ زیان نکرد.

درباره‌ی این شماره:

یک شهریور با حال و هوای سفر همراه است. به همین بهانه بخش روایت‌های داستانی این شماره را با موضوع سفر آماده کرده‌ایم و در بخش‌های دیگر هم یکی دو متن را به این موضوع اختصاص داده‌ایم. از این میان شما را به‌ویژه به خواندن «از دارالخلافه الی شاه‌جهان‌آباد» در بخش روایت‌های داستانی و «سرزمین پنج‌گانه‌ها» در بخش مستند دعوت می‌کنم. دو سفرنامه‌ی هندوستان که به فاصله‌ی نزدیک به یک قرن به قلم دو گردشگر ایرانی به نگارش درآمده‌اند و تصویری از گذشته و حال این سرزمین را ترسیم می‌کنند.

دو تیرماه گذشته جامعه‌ی هنری کشور هنرمندی گرانقدر را از دست داد. «یادهای دور» در بخش درباره‌ی زندگی و «مثل یک عاشق» در بخش روایت‌های مستند، ادای دینی‌ است به عباس کیارستمی و آثار ماندگاری که در فرهنگ و هنر ایران و جهان از خود به جای گذاشت. «مثل یک عاشق» روایتی است از پشت صحنه‌ی آخرین فیلم کیارستمی که می‌کوشد تصویری کامل‌تر و با جزئیات بیشتر از شخصیت و شیوه‌ی کار این هنرمند ترسیم کند.

سه نمایشگاه مطبوعات استانبول اردیبهشت‌ماه گذشته برای سال دوم میزبان ماهنامه‌ی داستان همشهری بود. «گذشته و آینده» در بخش روایت‌های مستند روایتی است از این نمایشگاه و تعاملات حاشیه و پس‌زمینه‌ی آن که تصویری از فضای فکری و فرهنگی غالب در میان بخشی از جوانان این کشور همسایه به دست می‌دهد. تصویری که گوشه‌چشمی به تحولات اخیر ترکیه آن را معنادارتر می‌کند. خواندن این روایت را از دست ندهید.

چهار مخاطبان قدیمی مجله‌ی داستان به خاطر دارند که دو سه سال اول انتشار مجله، داستان‌های ژانر، اعم از فانتزی، علمی‌تخیلی و معمایی، پای ثابت بخش داستان مجله بودند و تقریبا هر شماره جایگاه ثابتی داشتند. محصول این تلاش بیش از چهل داستان ژانر است که نمایه‌ی آن را برای دوستداران داستان‌های ژانر و مخاطبانی که سال‌های اول همراه مجله نبوده‌اند آماده کرده‌ایم. برای دسترسی به این نمایه می‌توانید نرم‌افزار واقعیت افزوده را اجرا کنید یا فایل آن را از سایت و کانال تلگرامی مجله‌ی داستان دریافت کنید. در شماره‌های اخیر نیز این روند را ادامه داده‌ایم و تقریبا در هر شماره‌ی مجله می‌توانید منتظر خواندن یک داستان ژانر باشید. در این شماره نیز «ماشین زمان مرد دیوانه» داستانی علمی‌تخیلی است.

پنج مخاطبانی که بخش درباره‌ی داستان را پیگیری می‌کنند به خاطر دارند که هرازگاهی مطالب این بخش را در قالب یک خرده پرونده و با محوریت یک موضوع ادبی و داستانی ارائه داده‌ایم. موضوعی که در این شماره به سراغ آن رفته‌ایم «خاستگاه ایده» است. اینکه مواد خام داستانی از کجا می‌آیند و چه روندی را طی می‌کنند تا به یک داستان کامل بدل شوند. نویسندگان هر سه متن این بخش، با زبانی ساده تجربیات خود را از مسیر پرپیچ‌وخم یافتن ایده‌های داستانی با مخاطبان در میان می‌گذارند، تجربیاتی که می‌تواند برای همه‌ی علاقه‌مندان داستان‌نویسی مفید و آموزنده باشد. از این میان «نقطه‌ی شروع داستان» با تفصیل بیشتری به این موضوع نگاه می‌کند. ریچارد فورد، نویسنده‌ی این متن، از مسیری می‌گوید که یک ایده در ذهنش طی می‌کند تا به داستان تبدیل شود. ایده‌ای که گاه تنها یک تصویر ساده و اولیه است که به‌مرور در ذهن او پیش می‌رود و با تصاویر و موقعیت‌های دیگر در هم می‌آمیزد و رنگ و بو و حیات پیدا می‌کند و نهایتا به طرح کاملی برای یک داستان بدل می‌شود. طرحی که وسوسه‌ی نوشتن را در نویسنده برمی‌انگیزد. علاقه‌مندان به داستان‌نویسی را به خواندن این پرونده دعوت می‌کنم.