اولین بار چه شد که آدمها شروع کردند به قصه گفتن؟ در جهانی که برآورده کردن نیازهای اولیهی هرکدام برای خودشان جنگی تمامعیار بودند چه انگیزهای انسان را واداشت از جهانهایی برای دیگران بگوید که وجود نداشتند و از اتفاقاتی که نیفتاده بودند؟ لی چایلد، نویسندهی داستانهای جاسوسی، در این متن در مورد چرایی ایجاد داستان میگوید و به لحظهاي اشاره میکند که تاریخ انسانی را دستخوش تغییر کرده است: آنجا كه ياد گرفتيم از واقعيت فاصله بگيريم.
چند روز پیش پدرم را دیدم. نودودوساله است و وضعیت سلامتیاش اصلا تعریفی ندارد. از لحاظ جسمانی بهشدت ضعیف است و از نظر روانی نیز وضعش چندان بهتر نیست. در روزگار اوجش مردی توانا و هوشمند بود؛ آنقدر منطقی که تا آستانهي بیاحساسی پیش میرفت. اما آن روز سرشار از ترسی کودکانه بود نسبت به تاریکیِ پیش رویش. آدم خشکهمقدسی است و برای همین هم میدانستم منظورش از تاریکی چیست. گفتم: «نترس، تو آدم خوبی هستی و زندگی خوبی داشتهای.» در واقع هیچکدام از اینها حقیقت نداشت. اما دیگر چه میتوانستم بگویم؟ شک ندارم که او هم همینها را به پدرش گفته بود. درست به همین دلیل و دقیقا با همین ملاحظات. مگر همه همین کار را نمیکنیم؟
ده هزار نسل قبلتر، به پدرهایمان چیزی نمیگفتیم. هنوز زبانی برای بیان نداشتیم. ميشود گفت هیچ چيز نداشتیم. در آن زمان اگر یک سفینهی فضایی از بالای سرمان رد میشد، آنها که سوارش بودند فکر میکردند ما بدون هیچ راه فراری در بنبست انقراض گیر کردهایم. رقیبان معاصرمان در آن زمان نئاندرتالها بودند که همهی نگاهها را به خود جلب میکردند. ما ضعیف بودیم و شکننده. موجوداتی بودیم اغلب دچار بیماری و رنج و ابزارسازانی بیدستوپا و تازهکار. بعد زبان را اختراع کردیم و از اینجا بود که همهچیز عوض شد. چیزی داشتیم که به بهترین ابزار جهان تبدیل شد: قواعد و دستور زبان. دیگر میتوانستیم برنامهریزی کنیم، بحث کنیم، فرضیهپردازی کنیم و بیندیشیم. میتوانستیم از قبل خودمان را برای آینده آماده کنیم و با یکدیگر هماهنگ شویم و در برنامهریزیهایمان برنامههایی جایگزین برای اوضاع غیرمترقبه بگنجانیم. دستهای از انسانهایی که با یکدیگر همکاری میکردند ناگهان تبدیل شدند به قویترین جانور روی زمین. بدینترتیب اگر امروز آن سفینهی فضایی دوباره بر فراز سرمان بازمیگشت، مجبور بود اعتراف کند که برداشت اولیهاش کاملا اشتباه بوده.
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هفتادوسوم، دی ۹۵ ببینید.
*این مطلب با عنوان Telling Tales در ۱۶ می ۲۰۱۶ در مجلهی نیویورکر منتشر شده است.