یک اتفاق

بهمن ۵۷ بيست‌وهفت‌ساله بودم؛ جوانى كه تازه عكاسى آموخته بود و هنوز به‌صورت جدى و حرفه‌اى وارد اين عرصه نشده بود. رفته بودم سراغ عكاسى چون امكان رويارويى و تامل و توجه به آدم‌ها را فراهم می‌آورد. نزديك به يك سال از اولين نمايشگاه عكس‌هايم با عنوان «ديدار با آدم‌هاى اطراف‌مان» در تالار عبيد دانشگاه تهران مي‌گذشت. حالا خيابان‌ها پر بود از آدم، همه‌جور آدم، كوچك و بزرگ با تفكرات و تمايلات و طبقات گوناگون با هدفى مشترك؛ انقلاب. در آن روزهاى پرتلاطم براى گرفتن نبض انقلاب از مسير بهارستان در نزديكى خانه‌ي پدرى، خودم را به ميدان ژاله و ميدان فوزيه و فردوسى و در ادامه به دانشگاه تهران مى‌رساندم و از آن‌جا با سيل جمعيت تا ميدان آزادى همراه مى‌شدم؛ مسيرى كه انگار از يك راهروى تاريخى مى‌گذشت كه به خيابان انقلاب معروف شد. مي‌دانستم كه عكاس خبرى به‌عنوان «شاهد صادق واقعيت» وقايع و اتفاقات پيرامونش را روايت مى‌كند و از آنچه در مقابل دوربين خود مشاهده مي‌كند تاثير نمى‌پذيرد اما جريان تاريخ‌سازى كه مقابل چشمان من در حال شكل‌گيرى بود اولين تجربه‌هاى جدى من در عكاسى را پديد آورد كه حال و هواى آن روزها را در درون‌شان حبس كرده‌اند و شايد بتوانند احساس من از مشاهده‌ى تاريخ را به نسل‌هاى بعد منتقل كنند.