روایت کردهاند که جبریل اولبار به شب شنبه و شب یکشنبه پیش پیمبر آمد. آنگاه رسالت خدای را به روز دوشنبه آورد، وضو و نماز را به او آموخت و «اِقراء بِاسمِ رَبّکَ اَ لَّذی خَلَق» را تعلیم داد و پیمبر صلی الله علیه و سلم روز دوشنبه که وحی آمد چهل سال داشت.
ابوذر غفاری گوید: «از پیمبر پرسیدم اولبار چگونه یقین کردی که پیمبر شدهای؟» گفت: «ای ابوذر، من به درهیمکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان و یکیشان به دیگری گفت: «این همان است.» دیگری گفت: «همان است.» گفت: «او را با یکی وزن کن.» و مرا با یکی وزن کردند که بیشتر بودم. پس از آن گفت: «او را با ده تن وزن کن.» و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم. آنگاه گفت: «او را با صد تن وزن کن.» و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم. آنگاه گفت: «او را با هزار تن وزن کن.» و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.
یکیشان به دیگری گفت: «شکم او را بشکاف و قلبش را بشوی.» آنگاه آرامش را بخواست و آن را به دل من نهاد و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانهام زدند و برفتند و گویی هنوز آنها را میبینم.»[۱]
دربارهی این شماره:
یک اردیبهشت همیشه با نمایشگاه کتاب و فضای کتاب و کتابخوانی قرین است. روایتهای «غریبهها در نمایشگاه» و «اِشکال کتاب» در دربارهی زندگی و «خرید به سبک شرقی» و «این کتاب کهنه نیست» در بخش روایتهای داستانی به این موضوع اختصاص دارند. از این میان بهویژه شما را به خواندن «این کتاب کهنه نیست» دعوت میکنم. ماجرای جعل اثری ادبیهنری و فروش آن به موزهای مشهور در آمریکا توسط جمعی از جاعلان و واسطهگران حرفهای در اوایل قرن گذشته که گوشههایی از آن در قالب چند نامه خطاب به بازرسی عالی وقت کشور نقل شده است. روایتی خواندنی بر اساس اسنادی تاریخی که حتی میتواند دستمایهینگارش فیلمنامهای پرکشش قرار گیرد.
دو بخش روایتهای داستانی شمارهیعید با یک نوآوری همراه بود. نوآوریایکه در طول قریب به هفت سال انتشار مجله سابقه نداشت و آن شروع انتشار داستان کهنی دنبالهدار بود. داستانهایی از کتاب دیدهنشدهای به نام هزارویک روز که نخستین بار است منتشر میشود. این کتاب که با الهام از کتاب شناختهشدهی هزارویک شب نوشته شده به سبک همان کتاب داستانهایی تودرتو و پرکشش را نقل میکند که در شمارهیعید نخستین بخش آن را خواندید و در این شماره و شمارههای آینده ادامهیاین داستان را دنبال خواهیم کرد. شما را به خواندن این داستان پرماجرا دعوت میکنم.
سه صفحهی«یک شغل» در روایتهای مستند از بخشهای تقریبا ثابت و در عین حال پرطرفدار مجله بوده است و انتشار خاطرات شغلی بیش از پنجاه حرفهی مختلف در این صفحات در طول سالهای گذشته گویای این مطلب است. برای اینکه این بخش همینطور پررونق به کار خود ادامه دهد کماکان منتظر دریافت خاطرات شغلی شما مخاطبان خوب مجله هستیم. جزئیات بیشتر در این خصوص را میتوانید در فراخوان مندرج در صفحهی۱۸۱ ببینید.