در متنی كه ميخوانيد سيفالله صمديان از خاطرات فيلم ABC آفريقا و ظرافتهای نگاه عباس كيارستمی به زندگی میگويد. از كيارستمیای كه بلد است با واقعيت جادو كند اما همچنان نگران خوشبختی اطرافيانش است؛ در دنيايی كه هيچكس جای خوشبختی را نمیداند، نگران بچههايی است كه سرنوشتشان و ارادهشان هركدام راه خودشان را میروند.
من و آقای کیارستمی دوست مشترکی داشتیم به اسم رامین رفیعرسم که در ایفاد کار میکرد. ایفاد یک مجموعهی بینالمللی (در رُم) وابسته به سازمان ملل است که اواخر قرن بیستم با برنامهی «کوششهای زنان اوگاندا برای نجات یتیمان» تمرکزش روی بچههایی بود که بر اثر فاجعهی مرگومير ایدز بیسرپرست شدهاند ــ از دوازده میلیون جمعیت اوگاندا دو میلیون از اين بيماری مرده بودند و یک میلیون و ششصد هزار کودک سالم روی دست مانده بود. هدف اصلی برنامه هم این بود که این بچهها تا حد ممکن در اردوگاههایی که فقط نان و غذا و مدرسهشان تامین میشود بزرگ نشوند و عواطف طبیعیتر و انسانیتر را در تجربهی خانواده کشف کنند. برای همین با بیوهها و پیرزنهای اوگاندایی، صدها گروه پنج ششنفره راه انداخته بودند اما فقط توانسته بودند ده هزار کودک بیسرپرست را تحت پوشش قرار بدهند. حالا در سال ۲۰۰۰ قصد داشتند با یک مجموعه فعالیتهای فرهنگی، توجه مردم دنیا را به ابعاد این فاجعه جلب کنند. از رامین خواسته بودند از آقای کیارستمی که هم فیلمسازی جهانی است هم دنیای کودکان را میشناسد دعوت به همکاری کند؛ رامین خودش یک چالش عاطفی هم با كيارستمی داشت. خواهرزادهی ابراهیم فروزش بود و انگار سالها قبلتر قرار بوده نقشی را در یکی از فیلمهای او بازی کند که نشده بود. متاسفانه رامین چند سال پیش از بین ما رفت.
پروژه با فکسی که فوریه یا مارس همان سال از طرف ایفاد رسید شروع شد، پیشاپیش نوروز را تبریک گفته بودند و از تسهیلاتی که برای سفر به کامپالا (پایتخت اوگاندا) مورد نیاز استاد است پرسیده بودند. كيارستمی گفت دوتایی میرویم و بیا فیلم بگیر. سفر، حکمِ تحقیقاتی تصویری را داشت که وقتی برگردیم كيارستمی بنشیند و بر اساس این فیلمِ سفرنامهای، سناریویی بنویسد.
ادامهی این زندگینگاره را میتوانید در شمارهی هفتادوهشتم، تیر ۹۶ ببینید.
فوق العاده ست …بی نهایت ممنون که از عباس کیارستمی عزیز نوشتید ….کیارستمی …کیارستمی …کیارستمی …ساده …عمیق .. دوست داشتنی