شعر سوغات شیراز است، همانند عرق بهارنارنج یا ترحلوا. شعر با نام شیراز عجین شده. بهجز نامداران این شهر که بر تارک ادب فارسی میدرخشند، شعرای بسیاری در شیراز بالیدهاند که گمناماند و تنها یادشان در تذکرهی شعرا باقی مانده.
تذکرهنویسی یا یادداشت کردن نام و نشان نامداران از ادیب و شاعر و فیلسوف و درباری و دیگران، یکجور نگهداری شرح احوال و ساخت فرهنگی از گذشته بود. خلاصهای از شرح حال شاعر با داستان شاذی از او نگارش میشد و یک دو خاطره نیز ضمیمه میشد تا ممیز شاعر از دیگر نامهای شبیه جهان باشد. تکبیتی از او میآمد و اگر منصبی هم در کار حکومت و دولت داشت آورده میشد ــ وظیفهای که حالا بر عهدهی دانشنامهها است.
میرزا محمدطاهر نصرآبادی از جوانی به تدوین فرهنگ شعرای نیمهی دوم سلطنت صفویان پرداخت و وقتی شرح کار و احوال و تذکرهاش از ایران فراتر رفت، بسیاری از شعرای ماوراءالنهر و عثمانی و هند و سند و مولتان، اشعار و احوال خود را برای او میفرستادند. بخشی از این تذکره که به نام خود او به تذکرهی نصرآبادی مشهور است، به معرفی و شرح احوال شعرای معاصر با وی از شیراز اختصاص دارد.
محمدباقر بیک
خلف مرحوم محمد قاسم بیک است که وزیر جهرم بود. محمد قاسم بیک در کمال قابلیت و نظم و نسق و پاکیزه وضعی بود و خلف مشارالیه در هر باب قدمبهقدم والد خود برداشته در وزارت جهرم نهایت ضبط و نسق به جا میآورده چنانچه ضابطهاش از پدر زیاده بود. بعد از آنکه وزارت تمام فارس به عالیجاه صادق مستوفیالممالک مرجوع شد مشارالیه معزول شده به اصفهان آمده به وزارت یزد سرافراز شد. در آن اوقات میرزا صادق معزول شده چون شوق ولایت جهرم به سر داشت از وزارت یزد استعفا نموده باز وزیر جهرم شد. مجملا جوان آدمی به همت پاکیزه وضعی است و این رباعیها از ایشان مسموع شد.
برخیز دلا ناله و فریادی کن/ وز غفلت خویش داد و بیدادی کن
از یاد خدا نرفتهای نیمنفس / برخیز تو هم یکنفسش یادی کن
میرغیاث الدین منصور
از جانب پدر به میر غیاث الدین منصور دشتکی فارس میرسد و از جانب والده مشهدی است. جوان نمکین رنگینی است در کمال شوخطبعی. به اصفهان آمده و به آشنایی ناجنس به دام لهو و لعب افتاده، اسبابی که داشت صرف کرد لاعلاج به هند رفت. مسموع شد که در آنجا کدخدا شده احوال خوبی دارد. شعرش این است:
در این صحرا من مجنون تنهاگرد رسوایم/ که سازد چشم آهو را نمکدان شور سودایم
محمدهاشم شیرازی
جوان نامرادی بود. در فن لندرهدوزی۱ وحیدالعصر و به علت آن میرزا محمدسعید حکیم او را ملازم پادشاه نموده. بعد از مدتی در طهران فوت شد.
میرزا مهدی
خلف میرزا غیاث طباطبایی مکنی به ابوالحسن است. از اجلهی سادات و فضلا است و به صحت نسبت و پاکی طینت آراسته از قطع علایق در بساط فراغت غنوده و دیدهی حقیقتبین به ماسوا نگشوده، نفس را به ریاضات شاخه سر کوفته و بساط دل را از غیر خدا به جاروب فنا روفته، پیوسته در تزکیهی نفس و تصفیهی باطن مشغول و مرآت دل حقیقت منزلش از صیقل مجاهده مصقول. تتبع مثنوی ملای رومی بسیار نموده و به معانی آن به نظر دقت رسیده. مدتی در شیراز تحصیل نموده، شورشی در خاطرش به هم رسیده به اصفهان آمده، به عتبات عالیات رفته باز به اصفهان مراجعت نموده، بیشتر اوقات به مسجد لنبان تشریف میآورند و از صحبت فیاض ایشان بهرهی وافی بردیم. از اوست:
نیست انعام خدا روزی انعامی چند/ ندود خاصهی حق ماحضر عامی چند
شمس تیشی
از شیراز و از اواسطالناس است. چون شپش در لباس او بسیار به هم رسیده به تیشی مشهور شده. چه شپش را در آن ولایت تیش میگویند. به اصفهان آمده، چون در علم موسیقی و صوت و عمل مربوط بود به خدمت شاه عباس ماضی مربوط شده. قهوهخانهای در چهارباغ جهت او بنا کرده. در مرتبهی خود رشید بود و تصنیفی ساخته در نغمات بیات و اصول سماعی بسیار به کیفیت بسته.
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هشتادم، شهريور ۹۶ ببینید.
* تذكرهی نصرآبادی، میرزا محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی، به تصحیح وحید دستگردی، چاپخانهی ارمغان: ۱۳۱۷.