زمانی بود که هنوز موسسهها اینقدر بزرگ نشده بودند، هنوز بهجای «سیستم»، آدمها اصلِ کار بودند. هنوز وقتی وارد ادارهای میشدی و کارَت به مشکل میخورد، نمیشنیدی «سیستممان اجازه نمیدهد.» آن زمان ناشرها هم دستگاههایی نبودند که از یک طرفشان متن وارد شود و از طرف دیگر کتابِ چاپشده بیرون بیاید؛ زمانی که هنوز نویسندهها برای ناشرها چیزی بیش از یک اسمِ بیمعنا روی کتاب بودند. زمانی که نویسندهها میتوانستند طرحهای جلدشان را خودشان انتخاب کنند، میتوانستند طراح جلد کتابشان را هم از نزدیک ببینند و با او صحبت کنند. زمانی که نویسندهها حق داشتند بگویند که این طرح جلد مال کتاب آنها هست یا نه، بگویند همین طرح جلد خوب است یا باید عوض شود. زمانی که کتاب، موجود یکپارچهای بود که میتوانستی مطمئن باشی ناشر و نویسنده و طراح جلد، سر تکتک جزئیات آن باهم به توافق رسیدهاند. طرحجلدهایی که از آن زمان بهجا ماندهاند، احتمالا کمتر به سودآوری و بیشتر به ادبیات مربوط بودهاند. شاید به همینخاطر است که بین طرحجلدهای آن زمان و تصور خوانندهها از محتوای کتاب، رابطهی یکبهیکی وجود دارد. شش طرحی که در ادامه میبینید، مال همان زمان است.
نسخهی کامل این مطلب در سال ۲۰۱۱ با عنوان در سایت Flavor wire منتشر شده است.
ناتور دشت
جی. دی. سلینجر، ۱۹۵۱
رمان سلینجر سال ۱۹۵۱ چاپ شد. سلینجر دربارهی شکلوشمایل و صفحهآرایی کتابش بینهایت وسواس داشت. تنها متنهایی که حق داشتند روی جلد کتابهایش ظاهر شوند، اسم نویسنده و اسم کتاب بودند. هیچ نقلقول، بیوگرافی و تبلیغی مجاز نبود. او طرحهای سادهای از خط و رنگ را ترجیح میداد. بهنظر میرسید سلینجر از این طرح و آن اسبِ چرخوفلکیِ رمکرده خیلی خوشش آمده است، هرچند که حاضر نشد برای طراح جلد یعنی ای. مایکل میشل، یک نسخه از کتاب را امضا کند.
گتسبی بزرگ
اف. اسکات فیتزجرالد، ۱۹۲۵
وقتی فیتزجرالد هنوز داشت روی گتسبی بزرگ کار میکرد، یک طراح نسبتا گمنام به اسم فرانسیس کاگات، مسؤول طراحی جلد این کتاب شد و طرح جلد را پیش از تمامشدن کتاب به پایان رساند. فیتزجرالد به محض دیدنش بهقدری از آن خوشش آمد که بعدها به ناشر گفت طرح، روی کتاب اثر گذاشته است. البته ارنست همینگوی حالش از این طرح بههم خورد.
متن کامل این مطلب را میتوانید در شمارهی بیستوسوم، اردیبهشت ۹۲ مجلهی داستان همشهری بخوانید.
این بخش را دوست داشتم ، در کل علاقه ی زیادی به جلد رمان ها دارم و این بخش برایم خیلی جذاب بود !
«…زمانی که کتاب، موجود یکپارچهای بود که میتوانستی مطمئن باشی ناشر و نویسنده و طراح جلد، سر تکتک جزئیات آن باهم به توافق رسیدهاند. … «
متاسفانه در ایران که طراحی جلد کتاب ها زیاد اهمیتی ندارد فقط نشرچشمه بود که طرح های خوبی برروی جلدکتاب های میزد که متاسفانه آن هم تعلیقه
وای که سلطان سالینجر فوق العادست مخصوصا همین کتاب ناطوردشت با این طراحی زیبا،سالینجربا افکاری خاص ومنزوی