طرح: روح‌اله گیتی‌نژاد

یادداشت سردبیر

خداوندا! کوه‌های ما از بی‌آبی شکاف خورده و زمین ما غبارآلود و دام‌های ما در آغُل‌های خود سرگردان‌اند و چون زنِ بچه‌مرده فریاد می‌کشند و از رفت‌وآمد بی‌حاصل به سوی چراگاه‌ها و آبشخورها، خسته شده‌اند! بارخدایا! بر ناله‌ی گوسفندها و فریاد و آهِ شترانِ ماده رحمت ‌آور، خدایا به سرگردانی آن‌ها در راه‌ها و ناله‌هایشان در خوابگاه‌ها رحمت ‌آور، بارخدایا! هنگامی به سوی تو بیرون آمدیم که خشک‌سالی پیاپی هجوم آورده و ابرهای پرباران از ما پشت کرده و خشک و نامهربان، بدون بارش قطره‌ای باران گذشتند.

خدایا! رحمت خود را با ابر پرباران و بهار پرآب و گیاهان خوش‌منظرِ شاداب بر ما نازل فرما؛ بارانی درشت‌قطره بر ما فرو فرست که مردگان را زنده‌کننده، زمین را سیراب‌سازنده، شاخه‌ها از آن به‌بارنشسته و برگ‌‌هایشان تازه و آب‌دار باشد تا با چنان بارانی بنده‌ی ناتوان را توان بخشی و شهرهای مرده‌ات را زنده ‌سازی. خدایا! بارانی ده که بسیار ببارد تا زمین‌های بلند ما پرگیاه شود و در زمین‌های پست‌ روان گردد و نعمت‌های فراوان در اطراف ما گسترش یابد، تا با آن میوه‌های ما بسیار، گله‌های ما زنده و فراوان و سرزمین‌های دورتر از ما نیز بهره‌مند گردند.

خداوندا! بارانی ده دانه‌درشت که پیاپی ببارد تا سیراب‌شدن گیاهان ما، چنان‌که قطره‌های آن یکدیگر را برانند و دانه‌های آن به‌شدت برهم کوبیده شوند؛ نه رعدوبرقی بی‌باران و ابری بی‌ثمر و کوچک و پراکنده و نه دانه‌های ریز باران همراه با بادهای سرد.
 

* این متن گزیده‌ای‌ست از خطبه‌ی ۱۱۵ نهج‌البلاغه/ دعا در طلب باران/ الدعاء لنزول الغیث/ ترجمه‌ی محمد دشتی


مرور چند نکته درباره‌ی مجله:

یک همشهری داستان سه‌ساله شد. اواخر خرداد۸۹ اولین شماره‌ی همشهری داستان در قالب جدید منتشر شد و ما خرداد را هرساله ماه تولد فرض می‌کنیم. به‌جای بخش یک‌تجربه که هرماه یک موضوع می‌دادیم و جای روایت‌های اول‌شخص شما بود، این شماره مجموعه‌ای به‌نام سال‌نگار آماده کرده‌ایم از روایت‌هایمان در حاشیه‌ی موجودی به نام همشهری داستان. توضیح بیشتر درباره‌ی روایت‌های سه‌سالگی را در مقدمه‌ی بخش یک‌تجربه بخوانید.

دو پرونده‌ی اولین آشنایی‌های فارسی‌زبان‌ها با ادبیات غرب در دوره‌ی قاجار را در بخش روایت‌های داستانی این شماره می‌خوانید که با زحمت و جست‌وجوی بسیار آماده شده‌اند و ارزش زیادی برای مترجم‌های جوان و پژوهشگران دارد. از دست ندهید. به‌طور‌خاص به ماجرای شرلوک خُمس و سیر تاریخی انتقال یک داستان پلیسی به خوانندگان ایرانی دقت کنید که نمونه‌ی روشنی از تحول و تغییر یک متن در جریان حرکت از کشور مبدا به مقصد است. خواندن این ترجمه‌ها با صدای بلند هم به دلیل نثر خاص‌شان لذت‌بخش است. امتحان کنید.

سه این شماره توانستیم یکی دیگر از ایده‌هایی را که مدت‌ها بود درباره‌اش فکر می‌کردیم، اجرا کنیم: یکی از داستان‌های همین شماره‌ (آن شهر دیگر) را موضوع گفت‌وگوی تحریریه و یک نویسنده قرار دادیم تا راه را برای خوانش‌های متفاوتِ داستان و لذت بردن بیشتر باز کرده باشیم. تاکید می‌کنیم که هدف این گفت‌و‌گو فقط همراهی و لذت بیشتر است و بس. چون اصل داستان دیر آماده شد، اجرای صفحه کمی شتاب‌زده است. برای شروع بپذیرید و مثل همه‌ی صفحه‌هایی که پیش‌تر آغاز شده‌اند قرار است با کمک نظر شما و دقت بیشتر ما، در ادامه بالغ‌تر و پخته‌تر ‌شود.

چهار داستان قرآن پیش‌تر به آیه‌هایی اختصاص داشت که کلمه‌ی «کتاب» دارند و از این شماره آیه‌هایی را انتخاب خواهیم کرد که کلمه‌ی «رزق» در آن‌ها تکرار شود. اگر خواننده‌ی این صفحه‌ هستید و درباره‌ی این شکل جدید پیشنهادی دارید دریغ نکنید.

پنج سرصفحه‌ی تازه‌ای در بخش مستند باز کرده‌ایم با عنوان یک گفت‌وگو که بناست روایتِ نوارهای ضبط شده از گفت‌و‌گوهای دوران جنگ باشد. دسته‌ای از گفت‌و‌گوهای بی‌سیم دوران جنگ که دست‌مایه‌ی درام و خط بکر و تازه‌ای در ذهن داستان‌نویسان است.

شش متن‌های پایان خوش به‌خاطر کمبود فضا در شماره‌ی سه‌سالگی حذف شده‌اند و اگر عمری باشد، در شماره‌ی آینده یعنی شماره‌ی ویژه‌ی تابستان پر‌وپیمان برمی‌گردند.