برای سیزدهمین‌بار برخیز

طرح: روح‌اله گیتی نژاد

چهارپایه

قسمت اول

چهارپایه

«بله با اين روش شما برگه‌ها تصحيح مي‌شه، اتفاقا خوب هم تصحيح مي‌شه. منتها سال ديگه به اميد خدا.»

اين جواب باباست به روش پيشنهادي من براي تصحيح برگه‌ها. وقتي بابا چنين جمله‌هايي مي‌گويد معمولا بحث همان‌جا تمام مي‌شود. مامان معتقد است كه براي هركاري، ازجمله تصحيح برگه‌ها، روش عادي بهترين روش است اما هركار مي‌كنيم توضيح نمي‌دهد منظورش از روش عادي چيست. مامان توي مدرسه درسِ رسمي نمي‌گويد و براي همين هيچ‌موقع برگه‌اي براي تصحيح‌كردن ندارد اما گاهي به معلم‌هاي ديگر تعارف مي‌زند كه برگه‌هايشان را برايشان تصحيح كند و آن‌ها هم كم پيش مي‌آيد تعارفش را رد كنند. اين‌بار هم معلوم نيست دليل تعارف مامان چه بوده اما به‌هرحال كاري است كه به خيك همه‌مان بسته شده است. پنجاه‌و‌شش پلي‌كپيِ پشت‌و‌رو روي ميزِ ناهارخوري چيده شده كه بايد تا فردا صبح تمام شده باشند. اولين پيشنهاد من اين بود كه هركس يك سوال را تصحيح كند و برگه را بدهد به نفر بعد براي سوال بعد، ولي وقتي بابا آن جمله را گفت، منصرف شديم. خود بابا مي‌گويد يك‌نفر (كه احتمالا خودش است) بايد كليد را بلندبلند بخواند و دونفر ديگر (يعني من و مامان) برگه‌ها را تصحيح كنند. به‌نظر بابا، من كه يك آدم بالغي هستم بايد بفهمم سرعت اين روش بيشتر است. من معمولا بعد از اين جمله‌هاي بابا چيزي نمي‌گويم. چند سال پيش، يك‌بار كه اصرار كرد ناخن‌هايم را بگيرم و گفتم تازه گرفته‌ام، گفت: «يعني كِي؟ پارسال؟» من هم جوابش را دادم و دلخوري پيش آمد. از آن موقع ديگر دهن‌به‌دهن بابا نمي‌گذارم، به‌خصوص حالا كه سه‌سال از تمام شدن دانشگاهم مي‌گذرد و به‌نظر بابا هنوز نتوانسته‌ام قاتق نانش باشم و كار پيدا كنم.

وقتي ايده‌ي جديدم را مي‌گويم، بابا روي صندلي جابه‌جا مي‌شود و خودش را آماده مي‌كند كه يك چيزي بگويد. اين موقع‌ها لحنش شبيه وقت‌هايي مي‌شود كه توي بانك كار مي‌كرد و مي‌خواست براي سه كارمندِ زيردستش سخنراني كند. مي‌گويد: «اين شد يه چيزي، بنازم به اين هوش و ذكاوت. منتها يك مساله‌اي كه هست، اين هستش كه با اين روش مادر شما بايد به‌عبارتي، براي تصحيح برگه‌ها يه دو سه‌سالي از خانم تفرشي وقت بگيره كه نمي‌دونيم براي مدرسه مقدور هست يا خير.» خانم تفرشي مدير مدرسه است و يك انتشاراتي هم دارد كه قرار است كتاب مامان را چاپ كند. كتاب مامان همان جمله‌هايي است كه از مشاهير جهان توي دفترچه‌ي آبي‌اش مي‌نويسد. اسم كتاب را هم از حالا انتخاب كرده: «گوهرهاي حكمت.» فقط منتظريم تعداد جمله‌ها به هزار برسد. پيشنهاد دومم اين بود كه تقسيم وظايف كنيم.

مامان پيشنهادم را روي هوا زد و گفت كه مي‌توانيم كنار نمره‌ي هر كدام از دانش‌آموزها يكي از گوهرهاي حكمت را بنويسيم و بعد بررسي كنيم كه اين كار در نمره‌ي امتحان‌هاي بعدي‌شان چه اثري مي‌گذارد. ولي خب ظاهرا نظر بابا روي همان روش خودش است. مامان از پيشنهاد دومم خوشش آمده چون بالاخره فرصتي برايش پيش آمده كه گوهرهاي حكمت را جز آينه‌ي آسانسور و درِ يخچال، جاي ديگري هم منتشر كند.
 

متن کامل این نوشته را می‌توانید در شماره‌ی چهل‌وپنجم، تیر ۹۳ بخوانید.

یک دیدگاه در پاسخ به «برای سیزدهمین‌بار برخیز»