مهر ۱۳۹۶

ما با آرزوهایمان زندگی‌مان را عوض می‌كنیم، مثل خراطی كه خودش را می‌تراشد، مثل سمباده‌ای كه برای پرداخت می‌كشد، مثل حالتی از چوب كه نرم‌ و صیقلی و براق است و تفاوتش با آن تكه چوبی كه اول بوده.

شهریور ۱۳۹۶

در جوهای شیراز آب درنگ جاری است، این درنگ در باغ و راغ و کوهسارش هست، در شتابی که رهگذرانش دارند، در جنب‌وجوش بازاریانش. این تامل در لحظات و جهان، شیراز را شهر دیگری می‌کند، شهری که ثانیه‌ها در آن کندتر می‌گذرد و همه‌کاری به فراغ‌بال شدنی است.

مرداد ۱۳۹۶

روزهای کشدار و رخوتناک مرداد گنجی است که می‌شود در آن همه‌چیز جست. آرامشی که در بقیه‌ی روزهای سال کمتر است، استغنایی که از طولانی بودن روزها می‌آید. انگار می‌شود در این روز طولانی هزار کار کرد و هنوز تمام نشود. می‌شود به روزگاری سرآمده رفت و در پناه خنک کوچه‌باغی گم شد و برگشت.

تیر ۱۳۹۶

ما به قصه محتاجیم. این احتیاج چیزی مثل نیازمان به آب و هوا و غذا است؛ چیزهایی که زنده نگه‌مان می‌دارد اما گاهی این نیاز بین باقی نیازهايمان فراموش میشود. وقتی اتفاقی دور و برمان میافتد، وقتی فقدان چیزی را میبینیم این نیاز را بیشتر میفهمیم؛ در روزهایی که به تسلی و آرامش احتیاج داریم.

خرداد ۱۳۹۶

تداوم هفت‌ساله‌ی انتشار مجله‌ای مانند داستان نه‌فقط برای کسانی که در طول این سال‌ها دست‌اندرکار انتشار آن بوده‌اند بلکه برای تمامی نویسندگان و مترجمان و هنرمندان همکار مجله و تمامی مخاطبانی که در این سال‌ها مجله را با پیگیری‌های مستمرشان حمایت کرده‌اند دستاوردی ارزشمند و قابل افتخار است.

اردیبهشت ۱۳۹۶

پنجم ارديبهشت، مبعث رسول اكرم(ص)

ابوذر غفاری گوید: «از پیمبر پرسیدم اول‌بار چگونه یقین کردی که پیمبر شده‌ای؟» گفت: «ای ابوذر، من به دره‌یمکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند یکی بر زمین بود و دیگری میان زمین و آسمان و یکی‌شان به دیگری گفت: «این همان است.»

اسفند ۱۳۹۵ و فروردین ۱۳۹۶

دانشمندان ایرانی گویند که ساعتی در نوروز هست که سپهر روان‌ها را برای نوسازی آفرینش می‌راند. گویند که نیک‌ترین ساعت‌های آن دم‌های آفتاب است، چه در بامداد آن روز سپیده‌دم تا بتوان نزدیک‌تر ‌و نگریستن بدان خجسته می‌باشد؛ و آن روزی گزیده است.

بهمن ۱۳۹۵

بهمن آن زندگی‌ای بود که می‌ریخت در مدرسه و ما را آدم دیگری می‌کرد. انقلابی می‌کرد. انقلاب نه به معنای امروزش که چیزی دور و تاریخی است. انقلاب به معنای بچه‌هایی که خیال می‌کردند خودشان با کیسه‌های شن سنگر ساخته‌اند و توی جوی‌ها پناه گرفته‌اند، خودشان صابون رنده کرده‌اند و کوکتل مولوتوف ساخته‌اند و تا صبح پلک روی پلک نگذاشته‌اند و خیابان‌شان را حفظ کرده‌اند.

دی ۱۳۹۵

یلدا درنگ است چون ما از میان روزها و شب‌ها سوایش کرده‌ایم و به آن ارج و قرب داده‌ایم، یک دقیقه در طول شب چیزی نیست که این‌قدر مهم باشد اما ما بهانه‌اش کرده‌ایم تا این روزهای پرشتاب را جایی توی سرمان حفظ کنیم. شبیه نشانه‌هایی که لای کتاب می‌گذاریم که بدانیم تا کجا خوانده‌ایمش یا خط‌هایی که با مداد زیر بخش‌هایی که خوش‌مان آمده کشیده‌ایم. ما به یلدا رنگ می‌دهیم و درنگ می‌کنیم و دور هم جمع می‌شویم.

آذر ۱۳۹۵

شماره‌ي آذرماه داستان را با موضوع اصفهان گرد آورده‌ایم. زندگی‌نگاره‌ها و داستان‌های ایرانی این شماره همه به قلم نویسندگان و هنرمندان اهل اصفهان یا مقیم این دیار به نگارش درآمده‌اند. بخش روایت‌های داستانی اين شماره نيز با چهار مطلب و تصوير از چهار دوره‌ي تاريخي، نگاهی درگذر و اجمالي دارد به شهري كه پايتخت فرهنگي جهان اسلام است.