بهمن ۱۳۹۶

سال‌هایی که برفی نمی‌نشیند و خبری از زمستان نمی‌شود همین‌جور است. آدم نمی‌داند با کلاه‌ها و پوتین‌ها و شال‌گردن‌ها چه کار کند. با لباس‌هایی که همه‌ی سال را منتظر همین یک ماه و یک هفته و یک برف سنگین مانده‌اند. برف که نمی‌بارد و زمستان که تمام‌قد نمی‌ایستد و آن روی سرد و سختش را نشان نمی‌دهد انگار چیزی در آدم‌ها واخورده باقی می‌ماند؛ بلاتکلیف و معطل.

دی ۱۳۹۶

آشپزی و داستان‌نویسى بسیار به هم شبیه‌اند، در هر دو آدم‌هایی پیدا می‌شوند كه فارغ از معیارهای مرسوم و بی‌توجه به محدودیت‌ها، جسورانه دست به نوآوری‌های نامتعارفی می‌زنند که محصول را هرچند مناقشه‌برانگیز ولی منحصربه‌فرد و حتی ماندگار می‌کند.

آذر ۱۳۹۶

وقتی در راهی با سختی‌ها و خوشی‌ها با همیم همیشه کسی هست که دلداری بدهدیا بار خاطر باشد، کسی که تازه‌کار باشد یا مو سپیدکرده‌ی راه باشد. این‌ها هرکدام جزئی از راه‌اند، جزئی از مقصد و برنده‌ی این راه آن‌هایی‌اند که برای همین همنوردی این‌جایند. برای همقدمی با همراهان و لذت بردن از کاری جمعی.

آبان ۱۳۹۶

يادداشت دبير مهمان

برای این شماره‌ی داستان همشهری سه داستان برگزیده از ادبیات امروز آمریکای شمالی انتخاب کرده‌ایم و جا دارد همین‌جا از مترجمان گرامی و دوستان خوبم فرزانه طاهری و لیلا نصیری‌ها تشکر کنم که دعوت مرا برای ترجمه‌ی این داستان‌ها پذیرفتند. نویسندگان این داستان‌‌ها معاصرند ولی از یک نسل نیستند.

آبان ۱۳۹۶

آبان تردید ما را برمی‌دارد و به‌مان یقین می‌دهد. شوق این‌كه از جایمان بلند شویم و یكی دو كار را از فهرست كارهای امسال ‌خط بزنیم و آن‌هایی را نگه داریم که سال‌مان را می‌سازند. برای موجودی كه آفریده شده تا فراموش كند آبان هم درد است هم درمان. فراموش‌شده‌ها را به یادمان می‌آورد و نشان‌مان می‌دهد که از دست کدام‌شان خلاص شویم.

مهر ۱۳۹۶

ما با آرزوهایمان زندگی‌مان را عوض می‌كنیم، مثل خراطی كه خودش را می‌تراشد، مثل سمباده‌ای كه برای پرداخت می‌كشد، مثل حالتی از چوب كه نرم‌ و صیقلی و براق است و تفاوتش با آن تكه چوبی كه اول بوده.

شهریور ۱۳۹۶

در جوهای شیراز آب درنگ جاری است، این درنگ در باغ و راغ و کوهسارش هست، در شتابی که رهگذرانش دارند، در جنب‌وجوش بازاریانش. این تامل در لحظات و جهان، شیراز را شهر دیگری می‌کند، شهری که ثانیه‌ها در آن کندتر می‌گذرد و همه‌کاری به فراغ‌بال شدنی است.

مرداد ۱۳۹۶

يادداشت دبير مهمان

روابط ایران با آلمان و کشورهای آلمانی‌زبان گسترده بوده و هست اما در زمینه‌ی ادبیات این گستردگی اتفاق نیفتاده. آثار زیادی از این زبان به فارسی ترجمه نشده‌اند و اگر هم شده پراکنده و عمدتا از زبان‌های واسط.

مرداد ۱۳۹۶

روزهای کشدار و رخوتناک مرداد گنجی است که می‌شود در آن همه‌چیز جست. آرامشی که در بقیه‌ی روزهای سال کمتر است، استغنایی که از طولانی بودن روزها می‌آید. انگار می‌شود در این روز طولانی هزار کار کرد و هنوز تمام نشود. می‌شود به روزگاری سرآمده رفت و در پناه خنک کوچه‌باغی گم شد و برگشت.

تیر ۱۳۹۶

ما به قصه محتاجیم. این احتیاج چیزی مثل نیازمان به آب و هوا و غذا است؛ چیزهایی که زنده نگه‌مان می‌دارد اما گاهی این نیاز بین باقی نیازهايمان فراموش میشود. وقتی اتفاقی دور و برمان میافتد، وقتی فقدان چیزی را میبینیم این نیاز را بیشتر میفهمیم؛ در روزهایی که به تسلی و آرامش احتیاج داریم.