ز چه دیر ماندی ای شب

دی ۱۳۹۲

سه نامه‌ی عاشقانه از روزگار قاجار

گفتم جانم باش آفت جانم شدی، خواستم آرام دلِ بی‌قرار گردی، غارت صبر و قرار کردی. از این شب تار، سه بلکه چهار گذشته است، عریضه‌نگارم و دور از حضورت اشک‌بار.

عالیه‌جان

تیر ۱۳۹۲

گزيده‌‌ی نامه‌های نيما يوشيج به همسرش

زبان عشق را خوب می‌شناسی عالیه. همین‌طور قلبی را که درد می‌کشد. من برای محبت تو با وجود هر تهمتی که می‌زنی تا مرگ پرواز می‌کنم.

دل بردی از من به یغما

تیر ۱۳۹۲

نامه‌هايی که يغمای جندقی به سفارش علی‌اکبرخان دامغانی برای نامزد او می‌​نوشت

اگر سایه شوم پیرامنت نیارَم گشت و اگر زلف گردم سر بر دامنت نیارَم سود. قصه‌ی ما داستان کهربا و کاه است و افسانه‌ی باران و گیاه. اگر کششی از آن‌سو نخیزد، کوشش من جز حسرت چه ثمر خواهد داد.

از زن می‌ترسم

تیر ۱۳۹۲

منشآت تازه يافته‌ی قائم‌مقام فراهانی به گوهر ملک خانم

نمی‌دانم به چه زبان عرض کنم که بعد از شما در این منزل اوجان بر من چه گذشت. خصوصا توی همان اتاق که دیشب آخرشب از جهت باد و باران رفتم فهمیدم شما تشریف ندارید، مرگ را به چشم خود دیدم. خدا مرا بی‌شما زنده نگذارد.