بابا فرمان را میچرخاند و مویی از کنار پسر رد میشود اما پسر تعادلش را از دست میدهد و میافتد و سرش میخورد به سپر عقب ماشین و همین. ضربهی آنچنانی هم نبوده. حتی سپر ماشین بابا تو هم نرفته. بابا فقط صدای تق شنیده و از آینهی بغل ولو شدن پسره را روی زمین دیده. هیچکس تو خیابان نبوده.
فیلیپ و دبورا آخر هفتهای را در آن شرکت سپری میکنند. با هفت زوج دیگر بهصورت دایره نشستهاند و از خودشان میگویند، سعی دارند تا چیزی در مورد خودشان بگویند، باید تلاش کنند رُک باشند. به حرفهای هم گوش میدهند، هم غافلگیرکننده است و هم متاثرکننده که چقدر همهشان شبیه هماند، خواستهای اندک، حسرت سادهی داشتن یک خانواده.
عادت استاد بود كه به مشتریها زنگ بزند. بعد احوالپرسی از پارچهها و سفارش مشتریها میگفت. دفتر تلفن را باز كرد و به مشتریهای مخصوص زنگ زد اما وقتی به شمارهی آقای مرشدی رسید درنگ كرد، دستش را برد توی جیب و كاغذ مچاله را بیرون آورد. گذاشت روی میز اتو، همانهایی بود كه خوانده بود؛ قلب و قایق و نخلی به رنگ سبز.
حالا حسن شیر به سن خاطرخواهی هم رسیده بود و دلش پیش دختری بود به اسم زعفران. زعفران کنیز صرافخان بود. آن وقتها در اصفهان کنیز زیاد بود. همهرقم بودند. سفید، کشمشی، برزنگی. ترکمن، کرد، گرجی، قفقازی. زعفران قفقازی بود. حسن شیر گلویش پیش زعفران گیر کرده بود. زود هم باید میجنبید چون آن وقتها حساب و کتاب نداشت؛ یکهو میدیدی صاحبمنصبی حاکمی چیزی از کنیز یک نفر خوشش میآمد و دیگر هیچ.
در اولین روزهای بازگشتم به سارایوو، هیچ کاری نکردم جز گوش سپردن به داستانهای پرسوزوگداز مادربزرگم از محاصره، که شامل اجرای دقیقی از مرگ همسرش هم میشد (کجا نشسته بود، چه گفته بود، چگونه به زمین افتاده بود)، و پرسه زدن در شهر. میخواستم سارایووی جدید را با نسخهای که سال ۱۹۹۲ ترک کرده بودم تطبیق دهم.
روز دوم آیین پایانی با تور تهرانگردی شروع شد. از آنجا که در داستانهای این جشنواره نمادهای شهر تهران و اماکن تاریخی این شهر از محورهایی بود که نویسندگان به آنها پرداخته بودند بازدید دسته جمعی برگزیدگان و هیات داوران جشنواره از برخی از این اماکن در روز متعاقب برگزاری اختتامیه از ابتکارات برگزار کنندگان این جشنواره بود.
برنامه پایانی اولین دوره «جایزه داستان تهران» در قالب یک برنامه دو روزه سوم و چهارم دیماه برگزار گردید.
آدمهایی که هر روز از کنار هم رد می شوند اگر داستانهای هم را بدانند خیلی به هم نزدیکتر می شوند. شهر بیداستان، شهری ناامید است و جایزه داستان تهران با این ایده شکل گرفت که روایتهای همه مردم ایران را از این پایتخت بزرگ ثبت و روایت کند.
در این مراسم دو ساعته که با حضور جمعی از مسئولین فرهنگی و هنری کشور، هنرمندان و نویسندگان و شرکت کنندگان در جایزه برگزار شد و با صدای گرم علیرضا قربانی پایان یافت، اسامی برندگان نهایی اولین «دوره جایزه داستان تهران» اعلام شد.