اولین بار فاوست بودم. کتاب را از کتابخانهی دانشگاه سوره گرفتم. دوست برادرم آنجا کار میکرد و از برادرم خواهش کردم به دوستش بگوید که بتوانم از کتابخانهی دانشگاه استفاده کنم. چند کتابخانهای که عضو بودم قفسهی ادبیات لاغرمردنیای داشتند. آن روزها خواندن کتابهای داستانی کاری بیهوده تلقی میشد.
و وادی زندهرود و اصفهان شهری است بهحقیقت مخصوص به اوفی قسمی از مبادی ایادی الهی. گرمایش نه گرمای جروم که جوش او سموم انگیزد و سرمایش نه سرمای صرود که زمهریر آن تگرگ از دماغ ریزد. مزاج چهارگانهی او متعادلالاعتدال، نه چون طبرستان تری از چشمش ساکب و نه چون قهستان خشکی بر لب غالب، نه چون خوارزم و ترکستان کرباسوآسا چشم بر هم دوخته از سرما و نه چون مکران پرستوصفت تا گلو سوخته از گرما.