رفتم سر یخچال برایش تخممرغ توی کره روی تاوه شکستم، نان را هم تکهتکه کردم و توی کره و نیمرو انداختم و به آقای نوه گفتم بیا بنشین تا برایت تعریف کنم روز اولِ مدرسهی ما چطور بود تا او بهخاطر بسپرد.
شصتوپنجسال پیش بخش بزرگ و اصلیِ سنگلج در مسیر مدرن شدنِ تهران تن به تعریفِ نو شدن نداد؛ ویرانش کردند و پارک شهر تاسیس شد و تعریفش کرد. حالا و در احوالات تازهی این شهر، پارک به دنبال تعریف خودش است.
یک میکروفن در مسجد نصب کردند. با دستگاه تقویت صدا، صدا را از طریق یک رشتهسیم به مرکز تلفن در خیابان اکباتان منتقل کردند و با رشتهسیمِ یک خطِ تلفنِ دیگر صدا را در محل فرستنده، دریافت کردند.
هرجا ما خبر میشدیم کتابی هست او هم پیدایش میشد. خود او به ما کتاب میفروخت لیکن برخی اوقات مخفیانه هم در تهران به دیگران، مانند مرحوم نصیری و مرحوم مشکوه، نسخهی خطی میفروخت