پرينستون

مهر ۱۳۹۲

اگر قبول می‌شدی زنده می‌ماندی و اگر رد‌می‌شدی روی پشته‌ی هیزمی که حالا محل ساختمان مطالعات بیناجنسی است، زنده‌زنده آتشت می‌زدند. بعد از امتحان‌های ترم اول هوا آن‌قدر پر از دود ‌شد که در محوطه‌ی دانشگاه چشم چشم را نمی‌دید.

حقِ صحبت دیرین

مهر ۱۳۹۲

به‌خاطر دوستان خیلی قدیمی احساساتی می‌شوم، فقط برای دوستانِ مدرسه، همان دو سه چندنفری که در سال‌های دبستان و راهنمایی و آغاز دبیرستان با آن‌ها دوست شدم. شاید کار ویژه‌ای برایشان نکنم و اگر ‌پول دستی بخواهند، ‌به‌شان ندهم. اما «نه»گفتنم به آن‌ها راحت نیست.