غسل تعمید آتش

بهمن ۱۳۹۲

روايت عکاس مجله‌ی تايم از روزهای انقلاب

این اولین‌بار است که می‌بینم تجمع خیابانی به شلیک گلوله منجر می‌شود. برای من، این لحظه، «غسل تعمید آتش» است؛ لحظه‌ای که می‌فهمم این، اتفاق کوچکی نیست که بگذرد و فراموش شود. این یک ماجرای بزرگ است و من هم بخشی از آن خواهم بود.

خانه‌بازی

دی ۱۳۹۲

زندگی کارگران مهاجر رومانی در روستاهای زادگاه‌شان

پيرمردها و پيرزن‌هاي باقي‌مانده، به ناظران ساختمان‌هاي نيمه‌تمام فرزندان‌شان تبديل شده‌اند. ساختمان‌هایی که صاحبانش صدها كيلومتر آن‌طرف‌تر در آلونك‌هاي ارزان‌قيمت زندگي می‌کنند تا هر يورو را براي هرچه باشكوه‌تر ساختن خانه‌ي زادگاه‌شان پس‌انداز كنند.

دست‌گاه

آذر ۱۳۹۲

عکس​های مهشید نوشیروانی از کارگران کارخانه در سال ۵۹

اين‌جا كارخانه است اما حس كارخانه ندارد، ريتم كارخانه ندارد. پيچ صدا را كه باز كنيد بيشتر از تلق‌تلقِ برخورد فلزها، صداي زمزمه و همهمه‌ي آدم مي‌آيد. صداي كارگرهايي كه ريل قوطي‌ها نه مثل «خط توليد» كه شبيه جوي آب از مقابل‌شان مي‌گذرد. انگار كه آمده‌اند رخت بشويند يا آب بردارند.

روکار

آبان ۱۳۹۲

پنج قاب از سيم‌ها و لوله‌‌ها روی ديوار

حتي وقتي خط‌كش ‌گذاشته‌ايم و با نظمي دقيق، تلاقي نكردن خطوط موازي را روي ديوار اثبات كرده‌ايم، حتي وقتي حاصل كار، كوچك‌ترين شباهتي به كلاف سردرگم رشته‌هاي سياه پشت تلويزيون يا كامپيوتر ندارد، باز هم لوله و سيم دل‌مان را آشوب مي‌كند.

سفید مشق

مهر ۱۳۹۲

شش قاب از مدرسه نابينايان

پوست اهل وارسي ‌كردن است و به‌ترتيب پيش‌رفتن؛ يكي‌يكي، حرف‌به‌حرف. عوضش مثل چشم، سرسري‌گرفتن و تورق‌كردن بلد نيست. گول عكس‌ و رنگ‌ و فونت‌ را نمي‌خورد. حواسش به زرق‌وبرق صفحه‌ها پرت نمي‌شود. برای پوست، كلمه خودِ خودِ كلمه است.

آخرین دارایی‌ها

شهریور ۱۳۹۲

پيرزن‌ها و پيرمردهای محله‌ی دارا در شهر کلور

این خانه‌ها محل تولد و مرگ انسان‌هاي زيادي بوده‌اند اما مرگ انسان‌های اين عکس‌ها با پدران‌شان اندکی فرق دارد. مرگ این‌ها احتمالا آخرین مرگِ هر خانه است و بعد از آن، خانه هم رو به نيستي می‌رود.