اخیرا بهواسطهی مشاور ادبیام از ویکیپدیا خواستم توضیحات نادرست آن مدخل و دو مدخل دیگر را پاک کنند. مدیر ویکیپدیای انگلیسی با نامهای به تاریخِ ۲۵ اوت به مشاورم نوشت که من، یعنی راث، منبع معتبری نیستم. مدیر ویکیپدیای انگلیسی نوشته بود: «حرف شما را میفهمم که نویسنده بیشترین صلاحیت را در مورد کار خودش دارد ولی ما منبع ثانوی میخواهیم.»
مسئلهی اساسی آزادی است. هیچ ملتی نمیتواند بدون آزادی بزرگ یا خشنود باشد. هیچ ادبیاتی هم نمیتواند بدون آن درخشان باشد. پیشنیاز اصلی ادبیات آزادی است. اولین آزادی هم آزادی ذهنی است؛ چون میتوان در دنیا آزاد ولی در ذهن زندانی بود.
تقسیم امروزی داستان و ناداستان در تاریخ ادبیات عمری بسیار کوتاه دارد و سابقهاش نهايتا به اوايل قرن بيستم ميرسد. تا قبل از آن تفکیک این دو از هم به این روشنی نبود. سرگذشتها و زندگینامهها با انواع ترفندهای داستانی نوشته میشدند تا تاثیر بیشتری بر مخاطب بگذارند و با همین پیشفرضها خوانده میشدند.
نمیدانم اگر من در این دورانِ زندگی باصدایبلند به سنِ نویسندگی میرسیدم، به چه تبدیل میشدم. در یک حادثهی رانندگی در سال ۱۹۸۶، پدرم مرد و مادرم بدجوری آسیب دید. اگر آن زمان شبکههای اجتماعی در دسترسم بودند، آیا این اخبار را در فیسبوک میگذاشتم؟ آيا در صفِ پرواز به سمت خانه، برای پیروانِ مجازیام توییتش میکردم؟
جوئل اگی، نویسندهی آمریکایی، در این جستار از تجربهی نوشتن زندگینگاره میگوید و با به چالش کشیدن باورهاي مرسوم سعی میکند نشان دهد چگونه واقعیت و حقیقت دو موضوع متفاوت هستند و زندگینگاره میتواند با فاصله گرفتن از اولی هرچه بیشتر به دومی نزدیک شود.
فروش كتابهاي صوتي در سالهاي اخير بسيار افزايش يافته. در سال ۲۰۱۲ میزان فروش در صنعت كتاب يك درصد نسبت به سال پيش از آن پايين آمد اما فروش نسخههاي صوتي و قابل دانلود همان كتابها بيش از بيست درصد افزايش داشت. در همان سال بیش از سیزدههزار عنوان كتاب صوتي منتشر شد در حالی که در سال ۲۰۰۹ اين رقم تنها چهارهزاروششصد عنوان بود.
هرچند از شروع تمدن و مدنیت قرنها میگذرد، اما میتوان گفت رابطهی جدیتر میان شهر و ادبیات از قرن هجدهم شروع شد. زمانی که مدرنیسم معنای تازهای به شهر بخشید و انسان با جهانی تازه روبهرو شد. از آن زمان شهر و مسائل پیرامونش همواره سوژهی نویسندگان بودهاند.
در گذشته نویسنده و هنرمند را کسی میدانستند که از قدرت تخیل بالایی برخوردار است؛ كسي كه ميتواند تصویرهایی بکر و جذاب برای مخاطب خلق کند و به روايت منتقدان دورهی رمانتیک اثرش هرچه بیشتر از واقعیت فاصله بگیرد. با این حال این روزها کمتر نویسندهای را میتوان یافت که اثری ناداستان خلق نکرده و به مواجههی بیواسطه با واقعیت نرفته باشد.
شهرت میشل دو مونتنی، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی دوران رنسانس، بیش از هر چیز مديون کتابی است تحت عنوان جستارها. او در این کتاب جستارنویسیِ شخصی را تا درجهی یک ژانر ادبی ارتقا داد. شايد بتوان مونتنی را اولین کسی دانست که بهطور جدی «خود» را موضوع محوري كار نويسندگان قرار داد.
پس نوشتن نوعی گریز است؟ (امان از لحن خشک این کلمه) رهایی از نارضایتیها، نارساییها، پریشانیها؟ بله، تردیدی نیست. نوشتن جبرانی است برای عدم تسلط بر زندگی، جبرانی برای ناتوانی. مینویسم، پس من قدرتمندم، پس من احاطه دارم، من واژگان را انتخاب میکنم و داستان را من شکل میدهم. من؟