دی ۱۳۹۴

بخشی از داستان‌های هم‌عصر هزارویک‌شب

قضا را شب گذشته جمعی از یتیمان با پیاده‌های شحنه‌ی شهر درآویخته، ایشان را به ضرب شمشیر منهدم ساخته بودند و امشب ایشان به سروقت او رسیدند و او را از جماعت دزدان شب گذشته تصور کردند و به جفای تمام دست و گردن او را بسته، به خدمت شحنه آوردند و شحنه بفرمود که ملک‌زاده را چوب زنند.

دی ۱۳۹۴

بخشی از نخستین ترجمه‌ی تازه‌یابِ هزارویک‌شب به فارسی

شهرزاد بنياد سخن‌گويي را نهاده گفت: اي پادشاه معظّم، و اي مهتر مکرّم، افسانه‌طرازان چنين گمان برده‌اند که در زمان پيشين و اوان ديرين بازرگان بزرگي از اشراف و اعيان، مالک خواسته‌ي بسيار و خداوند مکنت در همه احوال بود. بندگان نيکورو و غلامان زيبامنظر صاحب‌جمال و اولاد باکمال داشت. دين و وام از حدِ شمار بيرون و قرض و مطالبه از مرتبه‌ي حساب افزون.

مهر ۱۳۹۴

برش‌هایی از کتاب نورالمنابر در بیان پاره‌ای از وقایع عاشورا

افسوس دارد كه در اين زمان كه به حمدالله تعالي در اكثر نقاط روي زمين عزاداري خامس آل عبا برپا است و اكثر روضه‌خوان‌ها و ذاكرين اهل منبر علي‌الاطلاق اخبار مجعوله و غير مجعوله را و نسبت امور واقعه را در آن زمان به طور متداوله و به ميزان متعارف و عادت از همديگر تميز نمي‌دهند و بسيار اتفاق مي‌افتد كه نفهميده بر امام و يا اولاد اميرالمومنين عليه‌السلام در واقعه‌ي كربلا و كوفه و شام و غيرها دروغ مي‌بندند.

به نام شيطان به دريا فرورفتند

مرداد ۱۳۹۴

گزیده‌ای از افسانه‌ها و حکایت‌های دریا

همين‌که آتش شعله‌ور شد، ديدند زمين جزيره در زير پايشان به حرکت درآمد. از اين حالت مضطرب شدند و چون به کنار ساحل بودند جملگي خود را به آب افکندند و مشاهده نمودند که جزيره نيز در آب شناور شد. حرکت جزيره آب دريا را به تلاطم درآورد و نزديک بود باعث غرق و هلاک مسافرين شود. عاقبت با زحمت زياد و رنج بسيار خود را نجات داده به کشتي رسيدند.

مهر ۱۳۹۳

رساله‌ای درباره‌ی نحوه‌ی تدریس به کودکان مکتبی

در تادیب و تنبیه اطفال پدرومادر آن‌ها منع نکنند و حمایت و دل‌سوزی را موقوف نکنند و هم‌چنین معلم، اطفال را به‌قدر عادت این زمان در مکتب‌خانه محبوس نکند، از صبح تا چاشت بیشتر نگاه‌داشتن اطفال جایز نیست که غوره‌سوز می‌شوند.

مرداد ۱۳۹۳

گزیده‌ای از داستان شمس و طغرا، نخستین رمان تاریخی فارسی

گفت: «عزیزم شوخی می‌کردم. کام من کام تو، هوای من هوای تو، این من و این تو. می‌کُشی بکُش، می‌بخشی ببخش، به هرچه حکم کنی بر وجود من حاکمی.»

شبانه‌های​جهانگیر

دی ۱۳۹۲

گزارشی از محافل شبانه‌ی دربار سلطان هند

دارا سوار شده بود. گذارِ او بر سکندر افتاد. سکندر از پیش آمده، او را تواضع کرد. گفت: «ایلچیِ اسکندرام. فرستاده است تا به ملازمتِ پادشاه بزرگ پیغام‌گذاری کنم.»

نوبتِ من آمد

آذر ۱۳۸۹

گزيده‌ای از مقتل حسين ابن علی(ع) از كتاب ترجمه تفسير طبری

عمر ابن سعد گفت: «شما هرگز مردی ديده‌ايد كه همه اهل بيت او پيش وی بكشته‌اند و او را چندين جراحت كردند و چندين سپاه گرد وی اندر آمدند و او از جان نااميد شده، با اين دلمردی كه اين مرد است؟»

چون نومیدی من بدید

آبان ۱۳۹۲

به خواب‌ ديدن مردگان در کيميای سعادت

بوسعید خراز می‌گوید: «ابلیس را به خواب دیدم، عصایی برگرفتم تا وی را بزنم، بدان باک نداشت و نترسید، هاتفی آواز داد که وی از این نترسد، وی از نوری ترسد که در دل باشد.»