در داستانهای خوب گشتارها زیرپوستی و ناپیدا هستند، طوری که عموما خوانندگان متوجه وجودشان نمیشوند و در لحظهی خواندن احساس میکنند بهآسانی همراه تخیل نویسنده به هر نقطهای که او اراده کرده، سفر کردهاند.
نوشتنِ رُمان کاملا از درونِ خودِ آدم ریشه میگیرد، به همین دلیل نمیتوانم تصور کنم که چطور یک رماننویس میتواند زندگیِ یک غریبه را بدزدد و در قالب یک کتاب بریزد.
اگر خودتان باشید، خواننده همهجا دنبالتان خواهد آمد. اگر برای نوشتن زور بزنید، خوانندهها از دستتان میگریزند و پا به فرار میگذارند. ساختهی شما مساوی است با خودتان.