۱۳۳۵، فسا. نویسنده، منتقد ادبی و معلم. داستاننویسی را در اصفهان و از دورهی دبیرستان آغاز کرد. تاکنون از او مجموعهداستانهای «هاویه»، «دیوان سومنات» و «کتاب ویران» و رمانهای «رود راوی» و «اسفار کاتبان» (برندهی جایزهی مهرگان ادب) منتشر شده است. او در هفتمين دورهي جايزهي ادبي جلال آل احمد براي رمان «ملكان عذاب» برگزيده شد.
ظاهرا همهی روایت داستان دربارهی همین قول است، مینویسد: میتوانم همانطور که قول دادهام، دهانم را بسته نگه دارم و از خود میپرسد که چی بشود؟ و احتمال میدهد که اگر نامهای بنویسد و به دست خانم میرزایی برساند، مبهوت میماند. راوی وانمود میکند او هرکس باشد از همهچیز باخبر است.
عمو در آخرین سفرش به ایران، اغلب تیمارستانها و قبرستانهای خراسان را زیر پا گذاشته و نتوانسته بود ردی از بیبی پیدا کند. برای پدر یک طومار فحش و ناسزا فرستاده بوده که بیغیرت چه بلایی سر ننهام در غربت آوردهای که مرده یا زندهاش معلوم نیست.