۱۹۴۷، آمریکا. نویسنده. برندهی مدال ملی هنر (۲۰۱۴) و برندهی جایزهیWorld Fantasy برای رمان Salem’s Lot. معروفترین سری داستانهای او «برج تاریک» در طول بیش از چهار دهه در هفت جلد منتشر شده است. آثار او مبنای اقتباس فیلمنامههای متعددی قرار گرفته است. رمانهای «مسیر سبز»، «جان» و داستان کوتاه «هر آنچه دوست داری، از دست خواهی داد» از او به فارسی ترجمه شدهاست.
در مقام ویراستار «بهترین داستانهای کوتاه آمریکایی سال ۲۰۰۷» صدها داستان کوتاه خواندهام و خیلیهایشان هم داستانهای خوبی بودهاند. برخیشان حتی به مرز عالی بودن میرسیدند. ولی «قبراق»؟ ماجرای این یکی فرق میکند.
رِی زیر لب غر میزند. سگ را توی آینهی عقب میبیند که دارد مری را تماشا میکند. گاهیوقتها از طرز نگاه کردن بیز حالش به هم میخورد. به فکرش میرسد که هیچکدامشان نمیدانند دارند راجع به چی حرف میزنند. فکرِ ناامیدکنندهای است.
مامان ویلسون که نمیشد گفت از آن آدمهای شادوشنگول دنیا است، جملهای داشت که میگفت: «وقتی اوضاع بد میشود، هی بد و بدتر میشود تا جایی که اشک آدم در بیاید.»
ویلسون که متوجه این نکته بود، همانطور که متوجه همهی گوهرهاي حكمت و عقاید افواهی دیگری که از نوزادی توی بغل مادرش یاد گرفته بود، نسبت به گرفتن بیمهی مسافرتی که آن را یک جور سپر میدانست بدبین بود؛
یاد این میافتد که دوستی در پلیس گشت فلوریدا به او گفته بود کرکسها نهتنها میدانند مُردار کجا هست، بلکه این را هم میدانند که مردار کجا خواهد بود.