آن موقع اما فقط یک پیرهنِ کتان آبیرنگ، شلوار پشمیِ راستهی خاکستریِ بروکسبرادرز، جورابهایِ مشکی، و زیرپیرهن سفید میپوشد. یعنی اگر میرفتیم قایقسواری، همینها را میپوشید. اگر میرفت سرِ یک جلسهی کاری، همینها را میپوشید. اگر میرفت عروسی، همینها را میپوشید. اگر میرفتیم لبِ دریا، همینها را میپوشید. ماجرای بامزهای شده بود.
بیشترِ شاهكارهای ادبیات داستانی از كشمكشی حلنشده یا حتی میتوان گفت مسالهی ساختاریِ بغرنجی در شخصیتِ نویسنده سرچشمه میگیرند. مثل كشاكش ترس و شهامت، اسارت و آزادی.