آن پاییز بیشتر ساعات کاریام را پشت صندوق بودم. با هر خرید بوق صندوق را به صدا درمیآوردم، کتابها را در کیسههای خرید میگذاشتم و گاهی هم كتابهايي را كه هتلهاي اطراف سفارش داده بودند برايشان ميبردم. هیجان اولیه از بين رفت و خیلی زود دچار روزمرگی شدم.