۱۹۵۴، لندن. نویسنده. نمایشنامهنویس و کارگردان پاکستانیتبار. برندهی جایزهی ادبی پن/پینتر (۲۰۱۰). رمانهای «جسد» و«نزدیکی»، مجموعهداستان «عشق در زمان غم»، نمایشنامهی «سلطان و من» و داستان «پدر واقعی» از او به فارسی ترجمه شدهاند.
در حقیقت، آدم موقع نوشتن، از نظر دیگران اطلاعی ندارد. نویسندهی صادق همیشه کارش را با جدیت انجام میدهد و در پایان کار میفهمد که دیگران دربارهی کارش چه فکر میکنند: بیعلاقهاند، شیفته شدهاند یا طور دیگری فکر میکنند اما نویسندهی وسواسی خیال میکند از همان اول کفر مخاطب را درآورده است و «آنها» تلافی خواهند كرد.
با وجود این از انگشت پدر که به سمتشان نشانه رفته بود فهمیدند مهمانها یعنی فرِیزر و سابینا بینسوانگر آدمهای خیلی مهمی هستند چون در مورد برنامههایی که تلویزیون نشان میدهد تصمیم میگیرند. مادر یک سال بیشتر بود که از کار بیکار شده بود و خیلی دلش میخواست آقای بینسوانگر استخدامش کند.
زمستان است، روزی عادی مثل همهی روزهای دیگر. پسرم را به مدرسه رساندهام. چند دقیقه بعد از نه، همراه با زنان مسلمان، آفریقاییها، اهالی چک و مدیران کتوشلوارپوش طبقهي متوسط که وررفتن با گوشیهای بلکبریشان را آغاز کردهاند، زمین بازی بچهها را ترک میکنم. همیشه از این پیادهروی به سمت خانه، از این آسایش و آزادی تنهایی خوشم میآید، در این زمان به هرکاری که باید انجام بدهم فکر میکنم.