شادیای هست که مغرورانه است، شادیای زاییدهی اینکه در روز روشن کارهای خوبخوب انجام دهی، سالها تلاش کنی و زحمت بکشی، و بعد از آن هم خسته و راضی و در جمع خانوادهات باشی، از غذاهای پر رنگ و لعابت لذت ببری، و آمادهی استراحتی درخور باشی ـ چه خواب باشد، چه مرگ. شادی دیگری هم هست که مال ویرانههای شخصی آدم است. شادی اینکه تنها و شنگول باشی.
استعارهی کودک آسیبدیده استعارهی دقیقی است، زیرا آن ترکیب عشق و دلزدگی را در خود دارد؛ همان حس نویسندهی داستان نسبت به چیزی که دارد روی آن کار میکند. کودک آسیبدیدهتان، حتی در اوج لحظات مهیب بودنش، بهشکلی بخشهایی از وجودتان را که گمان میکنید بهترین بخشهایش باشند، لمس میکند و بیدار میکند.