۱۹۷۵، انگلیس. نویسندهی رمان و داستان کوتاه و مدرس نویسندگی خلاق. برندهی جایزهی ادبی اورنج (۲۰۰۶). نامش در فهرست بیست نویسندهی جوان برتر مجلهی ادبی گرنتا (۲۰۱۳) آمده است. رمان White Teeth او در فهرست صد رمان برتر انگلیسیزبان از سال ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ مجلهی تایمز قرار دارد.
این عکس من و پدرم است. کریسمس ۱۹۸۰ یا همان حول و حوش. سرتاسر سینهي او و پایینتنهي من، تصویر صورتیرنگ، محو و وارونهي مهرِ ادارهي پست جا انداخته ـ چیزی دربارهي یک کارت و آن پایین جملهی «محل الصاق تمبر». نوشتههای وارونهي دیگری هم مثل آویز از درخت آویزان است، این یکیها دستخط خودماند. نوشته تنها؟ یا شاید هم رها؟ گند زدهام به عکس. نمیفهمم چرا نمیتوانم از اینجور چیزها بهتر مراقبت کنم.
تختههای سقف سمت ایوان خم شده بودند و ترکهای بدریخت و عمیقی بر روکشِ سفیدشان خط انداخته بود، اما بهار که میآمد همه را برایش تعمیر میکرد، از نو رنگشان میزد و درزگیریشان میکرد، هر کاری که لازم بود. این شامل حال بشکهی نفت هم میشد. مثل قبل همهی کارهای لازمِ خانه را انجام میداد، چون زنش را دوست داشت و او هم هنوز دوستش داشت، در کلیترین معنای کلمهاش، و مردم باید این را توی کلهشان فرو میکردند.
سنت بخش مستحکم و عظيمي از جهانِ يک نويسنده و پيدايشِ يک فرد بااستعداد را تشکيل ميدهد ـ اما تجربه هم لازم است. وقتي داشتم متنهاي توصيهنشده و غير ضروري جوانها را ميخواندم، حس کردم دارند با زبان بيزباني بهام ميگويند: «زيديجان، عزيزم، نميخواي يهکم بيشتر بري بيرون؟»