۱۳۴۹، تهران. مترجم. کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی از دانشگاه تهران. رمان «دروزیان بلگراد» نوشته‌ی ربیع جابر ترجمه‌ی او است.

تیر۱۳۹۷

تنها وجه اشتراک‌شان این بود که همگی با‌متانت و در سکوت به من زل زده بودند. یادم نیست اول کدام‌شان آمد طرفم و بدون ‌هیچ حرفی دستِ خداحافظی داد و مرا پشت سرش تنها گذاشت. شاید هوشیاری بود، یا امید، یا آرزو، یا شاید هم شجاعت.

تیر ۱۳۹۶

وقتی مصطفی جندی پشت میزش نشست، وقتی کامپیوتر را روشن کرد، وقتی برای خودش کمی کاپوچینو آماده کرد، وقتی سیگاری آتش زد، وقتی ترانه‌ای از فیروز با صدای ملایم پخش کرد و وقتی به مونیتور زل زد، احساسش این بود که اثر فوق‌العاده‌ای خواهد نوشت.

اسفند ۱۳۹۵ و فروردین ۱۳۹۶

وقتی از خواب بیدار شد، به تعبیر خوابش فکر کرد اما خیلی زود مثل هر خواب دیگری، فراموشش کرد. عجیب این‌که خواب با تمام جزئیات، شب بعد و شب‌های دیگر هم تکرار شد، تا جایی‌ که احساس کرد رازی در کار است و عاقلانه دید که آن را پیش خودش نگه دارد. برای همین، آن را برای هیچ‌کس حتی هنیه‌خانم، یار زندگی‌اش، هم فاش نکرد.