۱۳۵۰، بیرجند. نویسنده، روزنامهنگار و مدرس داستاننویسی. دانشآموختهی ارتباطات. مجموعهداستانهای «کلمهها و ترکیبهای کهنه»، «تقدیم به چند داستان کوتاه» و رمانهای «پاگرد»، «شب ممکن»، «شهربانو» و «وقتی دلی» از آثار او هستند.
در اسفند لحظهای است که طعم پدر میدهد. آن روزی که در صحن حرم امام رضا(ع) حس میکنی گم شدهای و هراسان و ناباور سرت را به دور و بر میچرخانی. دیگر آمادهی پذیرفتن مصیبتی که پشت کلهات میسوزد. داد میزند: «مگه نگفتم دستم رو ول نکنی گوساله!» بعد دست میاندازد دور شانههایت.
داستاني نوشتهايد و فکر ميکنيد بد نشده. دربهدر دنبال يک آدم باتجربه ميگرديد که داستان سرش بشود و آنقدر وقت داشته باشد که داستان شما را بخواند. ميخواند. به احتمال زياد اين آقا يا خانم ميانسالِ باتجربه، وقتي داستان شما را تمام کرد، چانه يا گونهاش را ميخاراند و ميگويد: «نگو، نشان بده!»
ميگويد: «همين الان مردي چتربهدست را ديدم که از پيادهروي خانهي شما به سمت خيابان اصلي پرواز کرد.» حرف دوستتان بسيار جذاب است اما خيلي بعيد است كه آن را باور کنيد. هر داستاني در هر گوشه از جهان جدالي است بين باورپذيري و جذابيت. باورپذيرها معمولا جذاب نيستند و جذابها هم معمولا باورناپذيرند.
رماني خواندني را تمام کرده باشيم و هم، هر از چندي دلمان براي آن رمان و شخصيتهايش تنگ شود. بخش مهمي از اين ماجرا به کشمکش دراماتيک شخصيتها در دو حوزهي فرم و محتوا برميگردد.
همهي اينها به تجربهي ما از گذشت زمان برميگردد. به ريتم. به تمپو. هرچه ريتم و تمپو وقايع برايمان مناسبتر باشد، درک ما از مفهوم زمان مطبوعتر است، و برعکس. ريتم و تمپوي مناسب ترکيبيست از تندي و کندي. تنش و آرامش.
موضوع در رمان يعني قهرمان، عملي که انجام ميدهد و هدفش از آن عمل. مثلا وقتي داريم داستاني را ميخوانيم مکاني که قهرمان در آن است، زماني که اتفاق در حال افتادن است و نيز عمل و هدف قهرمان از آن عمل، برايمان خيلي مهم است.
زبان گفتار، زبانی که مردم با آن صحبت میکنند، همیشه زنده و پویا است اما این مشکل را دارد که چون ضبط نمیشود قابل انتقال و انتشار نیست. همینجاست که ادبیات وارد ماجرا میشود و ساختار زبان زندهی گفتار را ضبط میکند و به صورت مکتوب درمیآورد تا منتقل و منتشر شود.
مثل هر کسي که در کاري مشغول است، نويسنده هم بايد بداند کجاي کار ايستاده. هم بايد بداند در کدام نقطه از مسير نويسندهي خوبي شدن قرار دارد، و هم بداند نويسندهاي تندنويس است يا کندنويس تا بتواند برنامهي روزانهي خود را تنظيم کند.
علاقه و تخصص من تکنیکهاست اما تکنیک بدون دانستن تئوری، شبیه ابزاری است که سردرنمیآوریم دقیقا باید با آن چهکار کنیم.