مرداد ۱۳۹۷

بیس‌بال بازی کردن کاری نبود که بچه‌های یهودی طبقه‌ی متوسط رو به پایین محله‌ی ما بخواهند برای آینده‌ی زندگی سراغش بروند. اگر از خود دبیرستان اخراج شده بودم، توی خانه روزگارم را سیاه می‌کردند. چیزی که بود، خانواده‌ام با سرخوردگی من خوب کنار آمدند و به اندازه‌ی خودم از من ناامید نشدند. اصلا اگر می‌توانستم عضو تیم بشوم تعجب می‌کردند.

تیر۱۳۹۷

تنهایی دوشیزه‌ای بود که تمنایم را برمی‌آورد، دوستی که می‌خواستمش، وصالی که می‌ستودمش، زیبایی کام‌بخشم بود، کانونی که در آن می‌زیستم. برایم چیزی از تنهایی طبیعی‌تر و گرم‌تر نبود.

آذر ۱۳۹۶

ایده‌ی داستان کوتاه «پروانه و تانک» همینگوی چطور شکل گرفت؟

یک شب داخل کافه جنجالی به پا شد. همه این طرف و آن طرف پناه گرفتند و زیر میز و صندلی‌ها قایم شدند. شنیدم که یک نفر در شلوغ‌ترین ساعت کافه هفت‌تیرش را بیرون کشیده و چند تیر به یکی زده و او را کشته. همینگوی همین ماجرا را به داستان پروانه‌ و تانک تبدیل کرد.

آبان ۱۳۹۶

نويسنده چه چیزی از زندگی وام می‌گیرد؟

یک بار سر کلاس نویسندگی از دانشجوها پرسیدم ترجیح می‌دهید داستان بخوانید یا ناداستان و چرا. اکثرا گفتند که ناداستان را ترجیح می‌دهند چون زندگی‌نگاره‌نویس‌ها از زندگی می‌نویسند و همین باعث می‌شود که نوشته‌شان صمیمی‌تر و واقعی‌تر باشد. این‌طوری انگار می‌شود به کلماتی که روی کاغذ می‌آیند اتکا کرد.

مرداد ۱۳۹۶

نامه‌ای سرگشاده به ویکی‌پدیا برای اصلاح یك مدخل

اخیرا به‌واسطه‌ی مشاور ادبی‌ام از ویکی‌پدیا خواستم توضیحات نادرست آن مدخل و دو مدخل دیگر را پاک کنند. مدیر ویکی‌پدیای انگلیسی با نامه‌ای به تاریخِ ۲۵ اوت به مشاورم نوشت که من، یعنی راث، منبع معتبری نیستم. مدیر ویکی‌پدیای انگلیسی نوشته بود: «حرف شما را می‌فهمم که نویسنده بیشترین صلاحیت را در مورد کار خودش دارد ولی ما منبع ثانوی می‌خواهیم.»

تیر ۱۳۹۶

مسیر نویسنده شدن از زبان یک برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی

چون ریاضی می‌خواند باید بیشتر وقتش را با ریاضیات سر كند. ریاضیات ساده است ولی لاتین سخت است. در درس لاتین خیلی ضعیف است. سال‌هایی كه در مدرسه‌ی كاتولیك درس می‌خواند، منطق نحوِ لاتین را در ذهنش جا انداخته؛ می‌تواند مثل سیسرون نثر باوقاری بنویسد اما ویرژیل و هوراس با آن نگارش آشفته و دایره‌ی لغات تهوع‌آور، او را گیج می‌كنند.

مرداد ۱۳۹۵

هر چهار تای ما بچه‌های آب بودیم. پدرمان، که قهرمان شنا بود و سه سال پیاپی برنده‌ی شنای بيست‌وچهار کیلومتر جزیره‌ی وایت شده بود و شنا کردن را به هر کاری ترجیح می‌داد، همه‌مان را از همان هفته‌ی اول تولد با آب آشنا کرد.

دی ۱۳۹۴

بخشی از داستان‌های هم‌عصر هزارویک‌شب

قضا را شب گذشته جمعی از یتیمان با پیاده‌های شحنه‌ی شهر درآویخته، ایشان را به ضرب شمشیر منهدم ساخته بودند و امشب ایشان به سروقت او رسیدند و او را از جماعت دزدان شب گذشته تصور کردند و به جفای تمام دست و گردن او را بسته، به خدمت شحنه آوردند و شحنه بفرمود که ملک‌زاده را چوب زنند.

مهر ۱۳۹۴

گزارش‌های نظمیه از محلات تهران در محرمِ سال ۱۳۰۴ ه.ق

معزي‌اليه روز گذشته مهدي‌خان، ريش‌سفيد محله‌ي عرب‌ها را که همه‌ساله مباشرت اين کار به عهده‌ي او است، احضار نموده، قدغن نموده که تکيه را چادر زده، زينت بکنند و تعزيه بخوانند. دو سه روز هم که تعويق افتاده، بعد از عاشورا بخوانند. اهل محله از اين فقره خيلي خوشوقت و شاکر هستند.

مهر ۱۳۹۴

برش‌هایی از کتاب نورالمنابر در بیان پاره‌ای از وقایع عاشورا

افسوس دارد كه در اين زمان كه به حمدالله تعالي در اكثر نقاط روي زمين عزاداري خامس آل عبا برپا است و اكثر روضه‌خوان‌ها و ذاكرين اهل منبر علي‌الاطلاق اخبار مجعوله و غير مجعوله را و نسبت امور واقعه را در آن زمان به طور متداوله و به ميزان متعارف و عادت از همديگر تميز نمي‌دهند و بسيار اتفاق مي‌افتد كه نفهميده بر امام و يا اولاد اميرالمومنين عليه‌السلام در واقعه‌ي كربلا و كوفه و شام و غيرها دروغ مي‌بندند.

مهر ۱۳۹۴

به لفظ مبارک فرمودند ما نمی‌دانیم حال چه صنعت را خواهی آموخت. عرض کردم بنده قابل صنعت نیستم. آقا محمدکاظم حکاک و اوستاد محمدعلی چقماق‌ساز به‌جهت صنعت خواهند رفت. باز فرمودند که ممکن نیست که چیزی آموزی؟ عرض کردم زبان فرانسه و انگریزی و لاتین و حکمت طبیعی، لیکن صنعت نمی‌توانم بیاموزم.

با قلب شكسته، ميان صحن، زير باران

شهریور ۱۳۹۴

گزارش بمباران حرم مطهر رضوی به دست نیروهای روسیه‌ی تزاری

بلي! مسلم است هركس غريب و بي‌كس باشد مستعد و آماده‌ي همه نوع مصائب و نوائب مي‌گردد. مخصوصا امام رضا عليه‌السلام چنان‌كه خودش هم فرموده بود مرا در دارِ مضيعت ‌و بلاد غربت دفن مي‌كنند.

شمع از شُموعِ سفيد باشد

شهریور ۱۳۹۴

واقف: حضرت مستطاب اشرف امجد ارفع والا شاهزاده ابوالفتح مؤیدالدوله روحی‌فداه به تاریخ شهر ربیع‌المولود سنه‌ی ۱۳۱۱ ق. صرف: در جهت تعمیر کلام‌اله حفّاظ آستان مبارکه و قیمت زیارت‌نامه دوره‌ی حرم مطهر که در آستانه وقف نمایند یک ثلث. کلوجه و پوستین جهت فقرای زوّار به‌عنوان ردّ مظالم باید بدهد دوثلث.

ايران زندگاني ساحلي مي‌خواهد

جدل خوانندگان حبل‌المتین درباره‌ی وضعیت جنوب ایران

جزيره‌ي هرمز که در دهنه‌ي تنگه واقع شده، داراي يک معدن عمده است که مصرف آن براي تقريبا تمام دنيا منحصر است. براي استخراج اين معدن چنان‌چه فعلا امتياز آن را دولت به امين‌التجار داده است، مخارج خيلي جزئي و به‌طور آساني ميسر است ولي افسوس که دولت نفهميده اين امتياز را به ديگري محول نموده؛ يعني امتيازکننده در سال هجده‌هزار تومان مخارج مي‌کند و صدهزار تومان سود مي‌برد.

به نام شيطان به دريا فرورفتند

مرداد ۱۳۹۴

گزیده‌ای از افسانه‌ها و حکایت‌های دریا

همين‌که آتش شعله‌ور شد، ديدند زمين جزيره در زير پايشان به حرکت درآمد. از اين حالت مضطرب شدند و چون به کنار ساحل بودند جملگي خود را به آب افکندند و مشاهده نمودند که جزيره نيز در آب شناور شد. حرکت جزيره آب دريا را به تلاطم درآورد و نزديک بود باعث غرق و هلاک مسافرين شود. عاقبت با زحمت زياد و رنج بسيار خود را نجات داده به کشتي رسيدند.

چگونه تواني او را كشت؟

تیر ۱۳۹۴

شرح شهادت امام علی(ع) به روایت ابن‌اثیر

چون شب آدينه فرارسيد شمشير برگرفت و شبيب و وردان را همراه خود كرد و در برابر پيشگاهي كه علي از آن براي نماز بيرون مي‌آمد، فرو نشستند. چون علي بيرون آمد، آواز داد: «اي مردم، به نماز برخيزيد، به نماز برخيزيد!» شبيب شمشير زد [اما] شمشير او بر بازوي بالاي در فرود آمد و گير كرد. ابن‌ملجم شمشير بالا برد و بر تارك او فرود آورد.

احوال گربه‌ها را هم بپرس

خرداد ۱۳۹۴

امروز كه ۱۳ شهر ذيحجه است از پاريس وارد شهر بادِ آلمان شديم. در پانزده ساعت صدوپنجاه فرسنگ راه طي كردم. بگو آفرين. اگرچه اين شهر مثل بهشت است، كوه، جنگل، هواي خوب و سرد، اما دلم تنگ است. باز براي شما تلگراف مي‌زنم، مي‌خواهم مرا خنده بيندازي، دلم باز بشود. تو هم جواب‌هاي بي‌مزه مي‌نويسي كه خنده ندارد.

ديشب كمي عرق كرده‌است

خرداد ۱۳۹۴

برش‌هایی از یادداشت‌های روزانه‌ی ناصرالدین‌شاه درباره‌ی ملیجک

عزيزالسلطان متصل ميز را تکان مي‌داد. ما جَر آمده بوديم، اوقات ما تلخ شده بود. در اين اوقات‌تلخي، عزيزالسلطان درِ اطاق خودش را که متصل به اتاق ماست قفل کرده بود و آغاعبدالله را در آن‌جا حبس کرده. اين بي‌عقل هم پنجره را باز کرده بود از پنج‌ذرع راه خودش را انداخته، پاي او دررفته.

كسي جرات نداشت ايرادي بگيرد

خرداد ۱۳۹۴

بخشی از خودزندگی‌نگاره‌ی ملیجک عزیزالسلطان

محبت شاه آن‌قدر زياد شده بود كه هرروز صبح بايد پيش او بروم تا مرا ببيند و لباس بپوشد. به مقتضاي كودكي بسيار بي‌ادب بودم و ابدا ملاحظه و مراعات شاه را نمي‌كردم، هرچه بيشتر بي‌ادبي مي‌كردم به‌نظر مي‌رسيد كه بيشتر مطبوع خاطر شاه است.

قدم رنجه كرده، به پاريس برويد

اردیبهشت ۱۳۹۴

گزارش خبرنگار روزنامه‌ی پرورش از نمایشگاه جهانی پاریس

ديگر از چيزهاي عجيبه‌ی اين نمايشگاه قصر دوربين است كه در جنب برج ايفل ساخته‌اند و در اين قصر دوربيني نصب كرده‌اند كه خرد از مشاهده‌ی آن عبرت گيرد و در ميانه‌ی اهالي پاريس معروف است كه ماه را به فاصله‌ی يك‌متر به دهن دوربين نزديك نمايد.

اندكي از بسيار او را هرگز نخواهم توانست بنويسم

اردیبهشت ۱۳۹۴

گزارش ناصرالدین‌شاه از نمایشگاه جهانی پاریس ۱۸۸۹

خلاصه رفتيم تا رسيديم به توى دالان‌ها و قسمت‌هاى اكسپوزسيون. از قسمت‌هاى انگليس، فرانسه، چين، ژاپن، روس، نمسه، آلمان، ينگى دنيا، ايتاليا، و غيره همه‌جا گذشتيم تا رسيديم به قسمت ايران، آن‌جا هم نشستم، متاع‌هاى خوب داشت، حتى دنبك خاتم و كمانچه و غيره، يك دنبك را چهل‌تومان خريده بودند، زري‌هاى اصفهان، پارچه‌هاى يزد، كاشان و غيره و غيره. قالي‌ها و فرش‌هاى خوب، خيلى متاع ايران اين‌جاها مرغوب است و به قيمت اعلا مى‌خرند

اسفند ۱۳۹۳ و فروردین ۱۳۹۴

وصف تهران در سفرنامه‌ها و تذکره‌های تاریخی

خيابان‌ها پر از درخت‌هاي چنار است که همه پربرگ و قطور و زيبا هستند و بايد بگويم که در تمام مدت عمر خود هيچ‌وقت تعداد به اين زيادي چنارهاي تنومند زيبا نديده‌ام. تنه‌ي اين درختان به‌اندازه‌اي قطور است که اگر دو مرد دست به دست يکديگر بدهند، باز هم نمي‌توانند يکي از آنان را در بغل بگيرند و من بايد واقعا تهران را شهر چنار بنامم.

بهمن ۱۳۹۳

اخبارات و اوضاع ممالك محروسه، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، همه برحسب مرام و آيات انتظام و رفاهيت در اطراف و اكناف حكم‌فرماست. هركجا شهري است چون روي عروسان آراسته و هر كجا بنده‌اي است، از همگنان در آيين بندگي گوي سبقت برده. چيزي جز زلف خوبان پريشاني ندارد و دلي جز دل ساغر خونين نباشد.

دی ۱۳۹۳

اسباب خانه و ادوات آشپزخانه در آگهی‌های قدیمی

کارخانه‌ي اشياء ورشویي و مفضّض موسوم به برندوفسکي مال آرتور کروپ. مغازه در شهر مسکو در کوچه‌ي کوزنسکي موست. کارخانه‌ي آرتور کروپ معرفي مي‌نمايد؛ ظروف و اشياء خود را که از فلز اصل سفيد موسوم به آلپاکا ساخته شده است و طبعا به رنگ نقره و سفيد است به صاحبان مهمان‌خانه‌ها و هتل‌ها و هکذا به استعمال‌کنندگان.

دی ۱۳۹۳

بخش‌هایی از کتاب مخزن‌‌الاطعمه درباره‌ی خشک‌کردن میوه

خشگ کردن ميوه‌جات امروز در تمام ممالک معمول و مجري است. وقتي‌که اين ميوه‌جات به منتها درجه‌ي تجفيف رسيدند، آن‌وقت باز داراي پانزده‌درصد رطوبت هستند، ليکن از آن‌جايي که معمولا آن‌ها را از قرار وزن به مصرف فروش مي‌رسانند، غالب روي آن‌ها قدري آب مي‌پاشند براي آن‌که وزن آن‌ها سنگين‌تر شود.

دی ۱۳۹۳

فهرست اسباب آبدارخانه‌ی ناصری

قاشق آب‌نبات‌خوري طلا که شکسته شده و تحويل فيض‌الله‌خان شد با اطلاع جناب امين‌السلطان، موافق هشتادمثقال و بيست‌ويک نخود. سيني طلاي کوچک خوانچه که حاوي يک فنجان است و فيض‌الله‌خان از طلاهاي قهوه‌خانه که شکسته‌شده ساخته است، يک عدد.

آبان ۱۳۹۳

روایتی از شهادت مسلم بن عقیل در شهر کوفه

چون آن جماعت که با مسلم بیعت کرده بودند این کلمات را بشنیدند، عظیم بترسیدند. آهسته‌آهسته ده‌نفر بیست‌نفر باز پس می‌گریختند و با یکدیگر می‌گفتند که «ما را چه افتاده است که با غوغا یار می‌باید شد؟ برویم و در خانه‌ بنشینیم.»القصه، هنوز آفتاب غروب نکرده بود که هجده‌هزار مرد مسلح که در رکاب مسلم بن عقیل آمده بودند، جمله بگریختند.

زندگی در پیش رو

مهر ۱۳۹۳

الان که به گذشته نگاه می‌کنم برایم عجیب است که چقدر خودنما و باهوش بودیم، چقدر درباره‌ی آدم‌های مشهور و حرف‌هایشان اطلاعات داشتیم، چقدر شاخک‌هایمان به کوچک‌ترین اختلاف لحن‌ها و لهجه‌ها و آداب اجتماعی و دوخت و بُرش لباس‌ها تیز بود.

مهر ۱۳۹۳

رساله‌ای درباره‌ی نحوه‌ی تدریس به کودکان مکتبی

در تادیب و تنبیه اطفال پدرومادر آن‌ها منع نکنند و حمایت و دل‌سوزی را موقوف نکنند و هم‌چنین معلم، اطفال را به‌قدر عادت این زمان در مکتب‌خانه محبوس نکند، از صبح تا چاشت بیشتر نگاه‌داشتن اطفال جایز نیست که غوره‌سوز می‌شوند.

تیمار بیمار

شهریور ۱۳۹۳

نامه‌هایی درباره‌ی بیماران تیمارستان

مطابق نسخه‌هایی که طبیبان تیمارستان می‌دادند، به خرید دوای آن مبادرت می‌نمودم. فارغ از آن‌که این دوای نسبتا گران‌بها به مصرف مریضم نرسیده و بین پزشک‌یاران، حیف‌ومیل می‌شد. کمینه، خاطر ریاست محترم را مستحضر می‌دارم که سزاوار نیست که وجوه داروهای نام‌برده را که به هزاران رنج و شکنج تهیه نموده‌ام، به مصرف کارمندان تیمارستان برسد.

صالحه بدخو

مرداد ۱۳۹۳

بخشی از خاطرات ممتحن‌الدوله اولین مهندس معمار ایرانی

مدتی گذشت و یکصدتومان انعام مرا آجودان مخصوص ادا ننمود و حال این‌که بنده با استظهار این یکصدتومان، نامزد سابق خودم را که پدرم می‌خواست برایم بگیرد و زن‌پدر نگذاشت، از پدر و مادرش خواستگاری نمودم.

مرداد ۱۳۹۳

گزیده‌ای از داستان شمس و طغرا، نخستین رمان تاریخی فارسی

گفت: «عزیزم شوخی می‌کردم. کام من کام تو، هوای من هوای تو، این من و این تو. می‌کُشی بکُش، می‌بخشی ببخش، به هرچه حکم کنی بر وجود من حاکمی.»

تیر ۱۳۹۳

هنرنمایی شاطران در عصر صفوی

وقتی شاطر به حرکت درمی‌آمد شانزده تا بیست تن از شاطرهای بزرگان، پیشاپیش یا در دو طرف او به نوبت می‌دویدند و مردم در تمام مدت به صورت و بازوان و پایش گلاب می‌افشاندند تا خنک شود و طراوت و شادابی‌اش را بازیابد.

منسوجات كازروني و پسران

خرداد ۱۳۹۳

گزیده‌ای از آگهی‌های لباس در روزنامه‌های دوره‌ی قاجار

در شهر چنین زمزمه است که مغازه‌ی پیرایش لاله‌زار کفش‌های مردانه دارد، فوق‌العاده عالی و به قیمت ارزان می‌فروشد، آیا حقیقت دارد؟ شما نشنیده‌اید!؟والله نمی‌دانم اما گویا همین نزدیکی است.

از هر چمن سمنی

اردیبهشت ۱۳۹۳

آگهي‌های كتاب در نشريات قاجاری

سه‌ هزار جلد کتاب مرغوب فرانسه در علوم متنوعه در دم دروازه‌ی قدیم قزوین در خانه‌ی جناب وثیق‌الملک یک‌مرتبه به قیمت عادله به فروش می‌رسد. محض اطلاع طالبین عرض شد.

پیغام‌های توی بطری

اردیبهشت ۱۳۹۳

گزيده‌ای از نامه‌های سيمين دانشور و جلال آل‌ احمد

خلاصه اگر تو نویسنده بشوی همین برای من کافی است که زن نویسنده‌ای باشم؛ باز آرزویم برآمده است. من از اول عاشق نویسندگی بودم… و ثانیا باید از نو شروع کرد. باید از تو یاد گرفت که از صفر شروع می‌کنی و خسته هم نمی‌شوی.

شبانه‌های​جهانگیر

دی ۱۳۹۲

گزارشی از محافل شبانه‌ی دربار سلطان هند

دارا سوار شده بود. گذارِ او بر سکندر افتاد. سکندر از پیش آمده، او را تواضع کرد. گفت: «ایلچیِ اسکندرام. فرستاده است تا به ملازمتِ پادشاه بزرگ پیغام‌گذاری کنم.»

مادرم آلیس مونرو

دی ۱۳۹۲

مادرم دنبال یک زندگی معمولی بود، شوهر و چندتا بچه و در کنار این‌ها یک سپر حمایتی که بتواند بلندپروازی‌هایش را پشت آن پنهان کند. هیچ‌وقت تصور این را نداشته که برود پاریس و خودش را نویسنده نشان بدهد. از نظر او چنین سودایی حماقت محض بوده.

ز چه دیر ماندی ای شب

دی ۱۳۹۲

سه نامه‌ی عاشقانه از روزگار قاجار

گفتم جانم باش آفت جانم شدی، خواستم آرام دلِ بی‌قرار گردی، غارت صبر و قرار کردی. از این شب تار، سه بلکه چهار گذشته است، عریضه‌نگارم و دور از حضورت اشک‌بار.

در آسمان خطی پیدا شد

آبان ۱۳۹۲

گزيده‌ای ازخواب‌های تذکره‌ی شاه تهماسب

ماهی که از جانب مغرب برآمد به‌غایت بزرگ است و از جانب مشرق کوچک. شخصی نورانی ایستاده به من می‌گوید که ماهِ مغرب خواندگار است و ماهِ مشرق عبید اوزبک و ماهِ میانه از تو است.

سبدبافیِ خلاق

آبان ۱۳۹۲

اعتقاد راسخش این بود که نویسنده زمانی می‌فهمد چه می‌خواهد بگوید که فرایند پیش‌رفت و اصلاحِ چیزی را که می‌گوید ببیند و این دیدن، تنها درنتیجه‌ی بازبینی و اصلاح حاصل می‌شود. گاردنر به بازبینی باور داشت، آن‌هم به بازبینی بی‌پایان.

‌آینده

مهر ۱۳۹۲

نمی‌دانستم چه می‌خواهم. نه، می‌دانستم. یک‌جایی را لازم داشتم که در آن‌جا مخفی بشوم، یک‌جایی که مجبور نباشی کاری بکنی. فکرِ چیزی‌شدن علاوه بر ترسناک بودن، حال‌به‌هم‌زن هم بود.

آقازاده‌ها

شهریور ۱۳۹۲

اعتراض جمعی از مديران مدارس به پايمال شدن حق تحصيل فرزندان فقرا

ایجاد مدارس مجانیِ قانون اساسیِ معارف فقط برای اطفال فقرا است که قادر به ‌تادیه‌ی شهریه نباشند، بدبختانه اسما برای فقرا و رسما به اغنیا تعلق گرفته و به‌طوری که قسمت اعظم شاگردان این مدارس، اشخاص متمول هستند.

کاشکی مرا بدیدی، بگریختی

مهر ۱۳۹۲

حکايت شمس تبريزی از ادب کردن شاگردان در مکتب

پشتِ او این سوی است و من می‌گویم «کاشکی مرا بدیدی، بگریختی!» آن کودکان همه بیگانه‌اند، نمی‌دانند که احوالِ او با من چیست تا او را بگویند که «بگریز!»

عروس سمرقند

شهریور ۱۳۹۲

توصيف مراسم عروسی نوه‌ی تيمور در سفرنامه‌ی کلاويخو

اعلام کرده بودند که در عین آن‌که اعلی‌حضرت می‌خواهد همه‌ی طبقات عامه از این جشن و سور و سرور خوشحال شوند و لذت برند، هم‌چنان می‌خواهد که گناهکاران و بدکاران و آنان‌که نسبت به او تقصیری روا داشته‌اند، گوش‌مالی دهد.

قصه من را بنویس

مرداد ۱۳۹۲

نامه‌نگاری آستر و کوتسی درباره شخصيت و فضا در داستان

نوشتنِ رُمان کاملا از درونِ خودِ آدم ریشه می‌گیرد، به‌ همین‌ دلیل نمی‌توانم تصور کنم که چطور یک رمان‌نویس می‌تواند زندگیِ یک غریبه را بدزدد و در قالب یک کتاب بریزد.

عالیه‌جان

تیر ۱۳۹۲

گزيده‌‌ی نامه‌های نيما يوشيج به همسرش

زبان عشق را خوب می‌شناسی عالیه. همین‌طور قلبی را که درد می‌کشد. من برای محبت تو با وجود هر تهمتی که می‌زنی تا مرگ پرواز می‌کنم.