۱۳۶۰، تهران. روزنامهنگار و مترجم. دانشآموختهی علوم اقتصادی از دانشگاه علامه طباطبایی. او از سال ۸۷ فعالیتش را در مطبوعات شروع کرده و ترجمهها و یادداشتهایش در نشریات منتشر شده است.
بهسرعت سر برگردانده بودند بیآنکه بتوانند وحشتی را که به چهرهشان دویده بود پنهان کنند اما در چهرهی مرد که سر به زیر انداخته بود کوچکترین تغییری ایجاد نشده بود. گویا به ترسیدن دیگران عادت داشت.
بچه که بودم حتی وقتی مادربزرگ کتکم میزد و گریه میکردم، کمی بعد از گریه کردن و غصه خوردن خسته میشدم و میرفتم سراغ بازی با مورچهها یا با دمپایی روی خیابانهای خیالی نقشِ قالی ماشینبازی میکردم اما او خسته نمیشد، همیشه غمگین بود.
روزهاي كودكيام با اين اميد گذشت كه ببينم روزي عكس پدرم با بازوبند كاپيتاني تيم فنرباغچه روي صفحهی اول روزنامهها چاپ شده. در خيالم عكس و تيتر خبر را آماده کرده بودم: پدرم در عكس با شوماخر خوشوبش ميكرد. پيراهن راهراه زرد و لاجوردي پوشيده و بازوبند كاپيتاني بر بازويش بسته بود.