مغازهی من درست در فاصلهی دو مدرسهی دخترانه و پسرانه است و شلوغترین ساعت وقتی است که زنگ تعطیلی مدرسه را میزنند. بعد سروکلهشان پیدا میشود. اگر با مادرشان باشند کارشان سخت است و باید راضیشان کنند. خودشان که باشند اما بدون تعارفات معمول میآیند تو و هرچیزی را که به چشمشان بیاید قیمت میکنند. این یعنی بیشتر از هرچیز با موجودات دوستداشتنی و عجیبی مثل بچهها طرفم.