۱۳۵۸، مازندران. كارشناس تئاتر از دانشگاه هنر تهران. سابقهي فعالیت در گروه کودک و نوجوان شبکهي دو سیما، رادیو تهران، رادیو نمایش، انتشارات علمی فرهنگی و هفتهنامهی چلچراغ را دارد. در دومين دورهي جايزهي داستان تهران، شوشتري با داستان «ديوارهاي روبهرو» در بخش اصلي مورد تقدير قرار گرفت.
در مریوان هستم. خوب، خوب، خوب، الحمدلله. چندنفری مشغول نوشتن نامه هستیم. همه قریببهاتفاق زن و بچه داریم غیر از دو سه نفر. بالاترین سن حدود شصت سال و پایینترین سن حدود پانزده سال. از همه رنگ است. کوههای اطراف مملو از درخت و چشمهسار است. اولین چیزی که جلب توجه میکند منظرهی زیبای کردستان علیالخصوص مریوان و اطراف است.
معلممان دلش میخواست بین ما و مناسک محرم آشتی برقرارکند. برای همین نفری چند بیت شعر داد دستمان تا تمرین کنیم و شبهای مراسم در مسجد بخوانیم؛ مسجد ما برنامهی مخصوصی برای بچهها داشت. بعد از تمام شدن نوحهخوانی و عزاداری بزرگترها، میکروفون را دست بچهها و نوجوانها میدادند تا خودشان را محک بزنند.
امروز شنبه است. منم و آقای عبدی و دو تا پسرهای خوبم؛ دو سرباز که مسئول بلیتاند. هنوز خبری نیست. صبح تا حالا سرجمع ده تا بازدیدکننده نداشتهایم؛ عوضش دیشب قیامت بود مدام باید مینشستم دم درِ سلولی یا روی پلهی آهنی، تا خانمها و آقایان و بچههای بازیگوش جمع شوند دو کلمه حرف بزنم و بازدید را ادامه بدهیم.