۱۳۵۶، تهران. نویسنده. فارغالتحصیل رشتهی مهندسی برق. مجموعهداستان «برف و سمفونی ابری» برندهی نهمین دورهی جایزهی ادبی گلشیری، جایزهی منتقدان و نویسندگان مطبوعات (۱۳۸۷)، مهرگان و روزی روزگاری (۱۳۸۸) شده است. مجموعهداستان «همین امشب برگردیم» برندهی نخستین دورهی جایزهی ادبی احمد محمود شد. رمان «نگهبان» و مجموعهداستان «جیبهای بارانیات را بگرد» از دیگر آثار او است.
لیلا قاب شده بود توی چهارچوب در. بلند و کشیده. صدای لیلا، شکل خندینش و راه رفتنش حالم را خوب میکرد. فقط این نبود. یک چیزی توی دلم تکان میخورد و یکدفعه آدم دیگری میشدم.
من یکبار از اقیانوس رد شدم و نمردم. چهارسال پیش، سوار قایق ماهیگیری کوچکی با سیوچهار تا جلیقهی نجات. ما نودودو نفر بودیم که سوار شدیم و چهلویک نفرمان سالم رسید استرالیا. برای کسیکه زن بارداری را آرام هل داده و انداخته توی آب، رد شدن دوباره از این اقیانوس ترسناک است. حتی اگر بیخیال روی صندلیِ قایق بزرگی نشسته باشد و دختر و زنش هم زل زده باشند به آب شفاف اقیانوس و ماهیهای خوشرنگ…
تجربهی مهاجرت تجربهای عمیق و تکاندهنده است. عادتهای آدم را بههم میریزد و چیزهای جدیدی جایگزینشان میکند. بعد همان چیزهای جدید بخشی از عادتهای جدید میشوند. چیزهایی که تا چندسال پیش برای شما تجربهای تازه و تکاندهنده بودند، حالا به تکهای از زندگی روزمره تبدیل شدهاند.