۱۹۷۰، آلمان. نویسنده و روزنامهنگار. اولین مجموعهداستان او «خانهي تابستانی» در سال ۱۹۸۸ منتشر شد و نظر منتقدان را به خود جلب کرد. از آثار ترجمهشدهی او میتوان مجموعهداستان «این سوی خانهی اُدر» و داستان بلند «آلیس» را نام برد.
ریکو را از دوران کودکیمان میشناسم. در یک محله بزرگ شدیم، مدرسههایمان یکی بود، مادرهایمان غروبها با آهنگِ صدای مشابهی ما را به خانه صدا میزدند ولی برخلاف پدر من، پدر ریکو حین انجام آزمایشی در کارگاه زیرزمین خانهشان در انفجاری رفت هوا، ریکو هم همانجا بود و از آن به بعد بهنوعی زخم خورده است.
فیلیپ و دبورا آخر هفتهای را در آن شرکت سپری میکنند. با هفت زوج دیگر بهصورت دایره نشستهاند و از خودشان میگویند، سعی دارند تا چیزی در مورد خودشان بگویند، باید تلاش کنند رُک باشند. به حرفهای هم گوش میدهند، هم غافلگیرکننده است و هم متاثرکننده که چقدر همهشان شبیه هماند، خواستهای اندک، حسرت سادهی داشتن یک خانواده.


