مادرم این فکر را در سر من و برادرم انداخت که مهم نیست برای سینما رفتن سر وقت برسیم، یا حتی ساعت پخش فیلم را قبلِ رفتن بررسی کنیم. عوضش، سرزده از هر کجای فیلم به سینمای بروکلین هایتس میرفتیم، تا آخرش را نگاه میکردیم، تمام زمان استراحت را مینشستیم و بعد اولِ فیلم را تماشا میکردیم که طبیعتا نتیجهاش میشد دوبار تماشای فیلمی که دوستش داشتیم.